هنر فیلمبرداری یا Cinematography در انیمیشن (قسمت چهارم)
گاهی اوقات ایجاد یک تعادل نامناسب بین اشکال و گروهها در یک فریم (بزرگ،متوسط،کوچک) ناخودآگاه تصویر را عمیق، پویا و جذابتر میکند. اغلب نیاز است که برخی کاراکترها و عناصر بدلیل هدف داستان برجستهتر باشند.
لود عکسها ممکن است طول بکشد لطفا شکیبا باشید.
کات دوربین به این شاتهای insert که معمولا شات بسته هستند و شما فقط موضوع را میبینید، برای یک لحظه کوتاه، اما هر شات برای آگاه ساختن مخاطب ضروری است.
روشی که شاتها ترکیب میشوند به ایجاد کاراکترها، ساختار و پیشرفت داستان کمک میکند، چه زمانیکه با کاراکتر همراه هستیم و یا کاراکتر به چیزهایی پی میبرد و ما از طریق او کشف میکنیم. گاهی دوربین اطلاعاتی را به مخاطب آشکار میسازد که کاراکتر هنوز نمیداند یا کاراکتر اطلاعات جدیدی کسب میکند اما دوربین آن را از مخاطب پنهان کرده تا آنها را پا در هوا و بلاتکلیف نگه دارد. هنر فیلمبرداری کمک میکند تا به نگاه شما جهت دهد، اطلاعات لازم را به مخاطب منتقل کرده و در بین این مبادله اطلاعات، احساس خاصی در بیننده القا کند.
توجه کنید که چگونه اندا در این فریم از باب بلندتر دیده میشود و در آن لحظه او راضی میشود تا لباس باب را بدلایل احساسی تعمیر کند. اما او به روش خودش اینکار را انجام میدهد. این شاتها طوری ترکیب شده اند تا در صحنه او بالاتر از باب قرار بگیرد، کنترل اوضاع را بدست میگیرد، از اینکه میخواهد برایش لباس جدیدتر و مدرنی طراحی کند ذوق زده است و جرقهای درونش روشن میشود که او منتظر این روز بود تا دوباره برای “خدایان” لباس طراحی کند.
ببینید که چگونه لبه آن تیر چوبی به چشمان اندا اشاره میکند، اینکار عمدا انجام شده است تا نگاه شما را هدایت کند و جریانی سراسر تصویر ایجاد نماید.
هنرمندان کامیک بوک همیشه اینکار را انجام میدهند، در زیر صفحهای از داستان گرافیکی Darwin Cooke را میبینید:
این خطوط جهتدار نامرئی در همه جای فیلم وجود دارند.
هلن مرموز است،فریم های زاویه دار به ایجاد این حس کمک میکنند.
هنر فیلمبرداری به انتقال احساس هلن که باب ممکن است به او خیانت کند، کمک مینماید؛ او احساس تنهایی، آسیبپذیری میکند، حتی هوا نیز ابری است تا حس غمانگیز بیشتری ایجاد کند.
شاتهای زیر درباره منظره است، باب بر فراز جایی که به آن منتقل شده است، میایستد.
کتاب جهانهای رویا (Dream Worlds) نمونه خوبی برای طراحی تولید انیمیشن است. کتاب یک شگفتیِ بصریِ منحصربفرد است که اطلاعاتی درباره ایجاد انیمیشنهای کلاسیک مانند Bambi، Beauty and the Beast، The Lion King، Lio and Stitch بهمراه بررسی پروژه های ناتمام دیزنی در اختیار میگذارد. نویسنده و کارگردان هنری انیمیشن Hans Bacher تاثیر بزرگی بر طراحی فیلمهای دیزنی بمدت بیست سال داشته است. از جمله کارهای او میتوان به Who Framed Roger Rabbit، The Lion King، Aladdin، Beauty and the Beast، Atlantis and Mulan اشاره کرد.
شاتهای re-establish ماموریت جدید باب را نشان میدهند. با تمام امکانات به جزیره باز میگردد، لباس جدیدش را دارد، تناسب اندامش را بدست آورده و راحتی و اعتمادبنفس در او کاملا نمایان است.
زوایای بدقت انتخاب شده که POV کاراکتر را به ما نشان میدهند. سپس دوربین اطلاعات بیشتر و متفاوتی را در خلال داستان آشکار میکند، ما کاراکترها را طی ماجراهایشان دنبال میکنیم و اطلاعات مورد نیاز مخاطب، در هر نقطه عطفِ داستان نشان داده میشود.
میدانیم که باب تحت کنترل و دستور است اما نمیدانیم چه زمانی و چگونه. در اینجا شاتها و موسیقی احساس راحتی، تجمل،بهشت، مدرنیته، وسایل عجیب و غریب و سایر چیزهای خوب را منتقل میکند، تا حدی خوب که واقعی نیستند.
هنر فیلمبرداری، جهت هنری و طراحی های لوکیشن را نشان میدهد. بارها لوکشین را میسازیم و اصلاح میکنیم تا این جغرافیا و محیط در ذهن بیننده ساخته شود.
آنها چگونه این زوایا،پرسپکتیوها و توالی شاتها را خلق میکنند؟ همه اینها با دنیای جادویی استوریبرد آغاز میشود. این طرحهای اولیه به کارگردان فیلم کمک میکند تا تصور کند شاتها چگونه بنظر خواهند آمد. بعد از استوریبرد که زمانبراست نوبت به ساختن، شکل دادن (sculpting)، مدلینگ، لی اوت، انیمیت و نورپردازی میرسد.
بدیل اینکه این طرحهای اولیه با مداد ( یا بصورت طراحی/نقاشی دیجیتال با یک نرم افزار و قلم) کشیده میشوند، بسیار راحتتر و سریعتر میتوان دید که چه چیزی بکار می آید یا خیر، چه چیزی به جریان داستان کمک میکند. بدین ترتیب کامپوزیشن هر شات، ماه ها و سالها قبل از اینکه برای فریم به فریم انیمشین آماده و تولید شوند، شکل میگیرد.
نتوانستم استوری برد شگفتانگیزها را پیدا کنم اما برای توضیح بیشتر این قسمت دو مثال از استوری برد فیلمهای موردعلاقه ام Wreck It Ralph و Iron Giant را نشان میدهم.
با اینکه Iron Giant یک انیمیشن دو بعدی است (Giant و وسایل نقلیه/تکیه گاهها سه بعدی هستند)، همانند مثال بالا، لی اوتها و نکات نورپردازی در حین و بعد از مرحله استوریبرد بهعنوان مرجعی برای بخشهای پس زمینه و لی اوت کاراکتر ایجاد میشوند. به سایه ها و تنهای (tones) خوب و کانتراست که با پیکانهای سه بعدی جهت منبع نور را نشان میدهند، دقت کنید. نگاه کنید که چگونه نورهای لبه و موانعی که سایه انداختهاند به ایجاد کامپوزیشن قوی برای ساختن جو و حالت سکانس کمک میکنند.
دو وظیفه مهم استوریبردها
Staging: تثبیت موقعیت کاراکترها برای نشان دادن بیشترین محتوای احساسی و خوانایی (readability) بازی هاست. استیجینگ در انیمیشن به جهت دهی توجه مخاطب اشاره میکند، و مشخص میکند چه چیزی در صحنه از اهمیت بالایی برخوردار است؛ چه چیزی اتفاق میفتد و قرار است اتفاق بیفتد. اینکار با ابزارهای مختلفی انجام میشود مانند موقعیت کاراکتر در فریم، استفاده از نور و سایه، زاویه و موقعیت دوربین. در اکشن زنده اینکار Blocking نام دارد.
Storytelling: هر طرح اولیه، ایدههای مهمی که در هر صحنه بیان میشود را با مخاطب در میان میگذارد. انواع شاتها،اصول فریم/ ادیت کردن و انتقالهای صحنه و اینکه چگونه فیلمسازان از این عوامل برای روایت یک داستان بهره میگیرند، همگی در استوریبرد دخیل هستند. موارد بالا همچنین عناصری مانند ژستها، حالات کاراکترها بهمراه نحوه کات صحنهها و نزدیک یا دور بودن دوربین را نشان میدهند.
استوری برد سادهترین و عملیترین روش انتقال جلوههای ویژه بصری به افراد گوناگون است. نوعی طرح و برنامه برای گونههای خلاق رسانه است. استوری بردهای سنتی بر روی کاغذ با مداد و خودکار بودند (و سایر ادوات رسم). اما با پیدایش کامپیوتر، استوری بردهای امروزه با کامیپوتر کشیده میشوند. با این حال یک نفر باید صحنهها و کامپوزیشنها را تصور کند سپس آنها را ترسیم نماید.
ویدیویی درباره فرآیند استوری برد فیلم Monster’s University از استودیوی پیکسار
در ادامه استوری بردهای سنتی فیلمِ Iron Giant برای سکانس Playtime at the Lake را مشاهده میکنید.
طرحهای بی قاعده،ساده، ناهموارِ استوری بردها پایه و اساس طراحی کامپوزیشنِ شاتها هستند؛ نحوه لیاوت آنها، انتخاب پس زمینهها و نحوه ژست و انیمیت کاراکترها همگی از استوریبرد شروع میشود.
عامل موفقیت در روایت بصری داستان چیست؟ اشتیاقی برای همکاری، انعطاف پذیری برای تغییر و درک پایهای از قواعد سینماتوگرافی است.
بسیاری از انواعِ هنرِ بصری از کامپوزیشن برای شکل دادن، فرم دادن و ایجاد نقطه مرکزی در تصویر به منظور جهت دهی نگاه بیننده استفاده میکنند.
در طراحی گرافیکی: کامپوزیشن شامل ساختار و سازماندهی عناصر درون یک طرح است. همچنین به فرآیند ترکیب اجزای متفاوت برای ایجاد پیوستگی و هماهنگی درو ن بخش طراحی مربوط میشود.
در عکاسی: برای افزایش تاثیر یک شات با ایجاد یک تصویر شفاف و جذاب از کامپوزیشن استفاده میشود. اینکار از طریق تکنیکهای مناسب تعادل بصری، نورپردازی، فریمگذاری، خطوط راهنما، پرسپکتیوها، فضایباز، عمق صحنه، رنگ، شالوده، تقارن و عدم تقارن صورت میگیرد.
در فیلمسازی: کامپوزیشن فرآیند تغییر پیوسته است که با کنترل سه عنصر اساسی ایجاد میشود- موقعیت افراد و اشیا درون فریم، حرکت افراد و اشیا درون یک فریم ثابت و حرکت خود فریم. این عناصر باید به شیوه ای طراحی شوند تا توجه بیننده را به مرکز صحنه جلب کنند.
در انیمیشن: کامپوزیشن شامل استیج کردن کاراکترها، اشیا و پس زمینههاست که خوانایی بازی، قابل شناسایی بودن شخصیت و اثرگذاری حالت و وضعیت بر مخاطب را به همراه دارد.
انعکاس هلن در شیشه، عکس العمل اولیه او به کوک روی لباس باب را به مخاطب نشان میدهد. یک کات بسته به کوک لباس تا تایید کند او چه چیزی دیده است سپس یک شات بسته که فکر میکند چه کسی لباس را تعمیر کرده است.
رنگها و نورپردازی عالی در اتاق کوچک اندا که شخصیت و سلیقهاش را کامل میکند.
خطوط همگرا میتوانند نگاه بیننده را به مرکز یک شات جلب کنند و بخوبی بر احساس یک تصویر تاثیر گذارند. خطوط قطری،افقی،عمودی و راهنما در همه جا میتوانند تاثیرات مختلفی بر تصویر داشته باشند اما همواره برای تقویت کامپوزیشن شات و هدایت مخاطب به جاییکه میخواهید، استفاده میشوند.
در شاتهای زیر مشاهده کنید که چگونه پایه ها و پس زمینهها این خطوط را ایجاد میکنند. خطوط همه جای اطراف ماست. در افراد،درختان،دیوارها،سایهها- کافی است به آنها نگاه کنید. خطوط قطری انرژی و خطوط منحنی ظرافت ملایمی به شات اضافه میکنند. استفاده از یک مسیر بعنوان خط راهنما به ایجاد عمق کمک مینماید.
گاهی اوقات هدف خطوط همگرا جلب توجه به نقطه همگرایی است که به موقعیت اشیا و POV دوربین بستگی دارد. همچنین میتواند به تقویت تم داستان نیز کمک کند.
برای مثال در فیلم The Shining خطوط همگرای پرسپکتیو احساس خفگی را القا میکنند بطوریکه دیوارهای هتل بر ذهن جک فرو میریزند.
در The Dark Knight نیز از طراحی تولید و کامپوزیشنهای قوی برای ایجاد این تصاویر گرافیکی استفاده شده و در بیشتر موارد مرکز همگرایی دقیقا در مرکز فریم قرار داده شده است. شاید اینکار آشوب و فروپاشی اخلاقی شهر Gotham وتصمیمهای ساکنان شهر بعنوان افراد جامعه را نمادگذاری میکند.
استفاده از پس زمینههای هندسی برای ایجاد خطوط راهنما و پرسپکتیو قوی در این فیلم و نیز شگفت انگیزها عمدا صورت گرفته است.
یک طرح کلی از باب در بین این چنگالها را میبینید. بلند کردن او توسط ربات و فضای خالی اطرافش بدلیل زاویه دوربین است. بر فراز آسمان تاریک روشن او را میبینید.
شاتهای دوربین هنگام تهدید باب توسط تیغهها بستهتر میشوند.
باب صدای سندورم (کاراکتر مقابل باب) را خارج از کادر میشنود، نگاه میکند و دوربین به شات بعدی کات میکند.
ادامه دارد…
مترجم: مریم محمدی
درهمین زمینه:
لطفا میشه یک سیستم رندرینگ عالی معرفی کنید با قیمتش