چرخه احساسات و عواطف در انیمیشن قسمت اول
نظریه تکامل روانی رابرت پلاچیک در خصوص احساسات پایه ( اصلی) بهترین توصیفیست که تا کنون در مورد این احساسات دیدهام. میتوانید نمودار احساسات او را در صفحات اینترنتی جستجو کنید. او احساسات را مانند یک چرخه رنگ در کنار هم قرار میدهد و همین امر مزیت نظریه وی در مقایسه با کسانیست که صرفاْ یک فهرست ساده از احساسات ارائه میدهند. همانطور که چرخه رنگ این امکان را فراهم میکند که بتوان ارتباط بین رنگهای مختلف را مشاهده و درک کرد، چرخه احساسات ارائهشده توسط وی نیز این امکان را برای بیننده فراهم میکند که بتواند ارتباط بین احساسات مختلف را درک کند.
معمولاْ احساس انسان یکباره تغییر نمیکند ، مثلاْ از شادی به ناراحتی و یا بالعکس تبدیل نمیشود ، مگر اینکه انسان در شرایط حاد و غیرمعمول مانند شنیدن اخبار غمانگیز و یا شادیآور قرار بگیرد. این نمودار نشان میدهد که احساسات چگونه به تدریج تغییر میکنند و از یکی به دیگری تبدیل میشوند، مثلاْ آزار میتواند به خصومت ، سپس به عصبانیت، سپس به خشم و در نهایت به نفرت تبدیل شود.
همچنین نظریه وی نشان میدهد که چطور احساسات پایه ساده با هم ترکیب میشوند و احساسات ترکیبی را به وجود میآورند. برای مثال :
شادی + اعتماد = عشق
اعتماد + ترس = تسلیم
شادی + ترس = گناه.
احساسات مخالف در سمت دیگر چرخه قرار گرفتهاند، شادی مخالف اندوه و ترس احساس نقطه مقابل عصبانیت است. درک احساسات مخالف با هم باعث ایجاد «تضاد» میشود.
میخواهیم در گشت و گذار بر روی این چرخه احساسات با ایگی(Iggy) همراه شویم. برای بیان واضحتر موضوع قدری در حالات چهره ایگی اغراق کردهام. برای این کار از نمودارهای احساسات پرستون بلیر ( Preston Blair) و جمله « امروز چه حسی داری؟» اثر جیم بورگمن ( Jim Borgman ) که بر روی یکی از تیشرتهایم چاپ شده، الهام گرفتم. جیم یکی از نقاشان فوقالعادهی داستانهای تصویری ( کمیک) Zits است. من عاشق این مطلب هستم که از برخی از طراحیهای خام و اولیه او در مجموعه های Zits استفاده شده است. جرمی و دوستانش شخصیتهای جالب و بامزه ای برای کارهای انیمیشن هستند.
چرخه احساسات ایگی
بنابراین بدون مقدمه به سراغ چرخه احساسات ایگی میرویم. ترتیب قرارگیری این احساسات بر طبق نظریه تکامل روانی رابرت پلاچیک تنظیم شده است. حرکتمان را بر روی چرخه و در جهت عقربههای ساعت از حس شادی شروع میکنیم و به ترتیب پس از گذشتن از حسهای اعتماد، ترس، تعجب، اندوه، انزجار، خشم و انتظار در نهایت دوباره به شادی برمیگردیم.
شدت احساسات در مرکز چرخه بیشترین مقدار است و با حرکت به سمت محیط دایره به تدریج کمتر میشود تا در لبه خارجی چرخه کاملاْ محو میشود. برای مثال اگر انزجار را به عنوان یک حس منفی قوی در نظر بگیریم، بیحوصلگی احساسی مشابه آن ، اما با شدت کمتر است. این چرخه به انیماتور کمک میکند، چرا که برایش معلوم میکند که قرار است شخصیت از نظر احساسی به کجا برسد. میتوانیم داستان را با شخصیتی شروع کنیم که کمی ناامید است و با پیشرفت داستان ، در اثر وقایعی که رخ می دهد، به تدریج عصبانی میشود، سپس به مرحله خشم میرسد و در نهایت از کوره درمیرود. از نظر حالت چهره، دیوانگی احتمالاْ حالتی شبیه به خشم است، اما خشم هنوز یک حس منفعلانه است، اما کسی که به حس دیوانگی رسیده ممکن است دست به یک عمل خشونتآمیز بزند.
یک راه دیگر برای ایجاد تضاد در داستان اینست که کاری کنیم تا شخصیتها دروغ بگویند. همیشه تماشای شخصیتهایی که عمیقاْ خودشان را به دردسر میاندازند برای مخاطب سرگرمکننده بوده، چرا که مخاطب میداند شخصیت واقعاْ دچار دردسر نمیشود. سریال تلویزیونی کمدی کلاسیک « Leave It to Beaver» در تمام قسمتهایش عملاْ از این شیوه استفاده کرده است. این سریال را ببینید تا یک دروغسازی بزرگ را شاهد باشید.
تماشای شخصیتهایی هم که سعی میکنند احساساتشان را پنهان کنند، به نوبه خود جالب است. تلاش برای پنهان کردن احساساتی همچون احساس گناه، یأس، عصبانیت و یا حسادت، همگی کارهایی هستند که یک انیماتور میتواند با آنها سرگرم شود و سعی کند تا نحوه بروز تدریجی آنها را به تصویر بکشد.
این مطلب 0 دیدگاه دارد.