اسرار طراحی در انیمیشن
حتماْ همه شما این جمله را شنیدهاید:« من حتی نمیتوانم یک خط صاف بکشم.» معمولاْ وقتی میخواهند بگویند که نمیتوانند نقاشی بکشند، از این جمله استفاده میکنند. دفعه بعد که این جمله را از کسی شنیدید، خیلی ساده از او بپرسید: تا به حال اسم وسیلهای به نام خطکش به گوشت خورده است؟
اصلاْ وقتی میتوان با کامپیوتر نقاشی کشید و انیمیشن ساخت، چه لزومی دارد که نقاشی و طراحی را یاد بگیریم؟ میتوان این سوال را این گونه مطرح کرد: اگر فقط میخواهیم نقاشی بکشیم، چه لزومی دارد که اصول طراحی را یاد بگیریم؟ یا اگر قرار است فقط نقاشی بکشیم ، چرا باید در زمینه حجاری و مجسمهسازی هم مطالعه کنیم ؟ جواب صریح و ساده این سوال آنست که اگر این کار را نکنید، آثار آن بهوضوح در انیمیشنی که می سازید، دیده میشود. وقتی نقاشی میکشید یا طراحی می کنید، باید آن را با تمام وجودتان ، با گوشت و استخوانتان، حس کنید. در این صورت به جای آنکه تنها یک نمای ظاهری را ترسیم کنید، از اعماق وجودتان یک زندگی را به تصویر خواهید کشید. فرقی نمیکند که از گل رس استفاده میکنید یا از مدلهای کامپیوتری، نقاشی ترسیم چیدمان دقیقی از خطوط و اشکال بر روی یک سطح صاف است.
راز اول – ممکن است آسان به نظر بیاید اما …
نخستین راز اینست که نقاشی یک مهارت اکتسابیست که برای تسلط بر آن باید خیلی تمرین کنید. « می توان نقاشی را یاد گرفت.» این عبارت بخشی از راز اول نقاشیست که بیشترین قوتقلب را به ما میدهد. در دهسالگی با مجله Mad Magazine آشنا شدم و این مجله به دنیای من وسعت بخشید. نقاشیها و طنز این مجله دنیای جدیدی برایم بود تا کشفش کنم. خیلی دوست داشتم که بتوانم مثل آن اساتید هنر نقاشیهای کارتونی بکشم. چون تنها منبع قابل مراجعه برای من همان مجله Mad Magazine بود، به اشتباه تصور میکردم که نقاشهای این مجله تصاویر را دقیقاْ در همان اندازه چاپشده و با قلم، درست به همان شکلی که در نهایت دیده میشود، میکشند. سالها بعد بود که متوجه شدم که تصاویر را خیلی بزرگتر از اندازه چاپ شده نهایی – معمولاْ ۵/۱ تا ۲ برابر بزرگتر – میکشند. و شگفتی بزرگتر برایم این بود که تصویر نهایی را اغلب چند بار میکشند، ترکیبهای مختلف را امتحان میکنند. طراحی شخصیتها را بررسی میکنند و زمانی که برای کشیدن طرح نهایی آماده شدند، ابتدا طرح را با رنگ آبی ترسیم میکنند، سپس آن را با مداد مشخص کرده و قسمتهای اضافی را حذف می کنند و سپس خطوط پررنگ نهایی را با جوهر میکشند. سالها بعد، وقتی برخی از طراحیهای اولیه این کارها را دیدم، اسرار بیشتری را کشف کردم. این استادان نقاشی برای پوشاندن اشتباهاتشان علاوه بر پاک کردن، گاهی از جوهر سفید مات و یا حتی چسباندن یک قطعه کاغذ دیگر بر روی نقاشی استفاده میکردند. بخش «دوم » این راز اینست که کار به مرور آسانتر میشود.
راز دوم – نقاشی کردن نوعی اندیشیدن است.
قبل از هر چیز باید این را درک کنید که نقاشی به همان اندازه که با حرکت دادن مداد بر روی صفحه ارتباط دارد، با اندیشیدن نیز مرتبط است. نقاشی راهی برای یادگیری نحوهی دیدن است. حرکت دادن دست بر روی صفحه با اندیشیدن نیز همراه است. به این امر هماهنگی چشم و دست میگویند و مغز مسئول ایجاد این هماهنگی است. مثلاْ به دوچرخهسواری فکر کنید؛ وقتی برای نخستین بار شروع به یادگیری میکنید، به قدری برایتان سخت است که ممکن است فکر کنید انجامش برایتان غیرممکن است. اما وقتی یادگرفتید که چطور این کار را انجام دهید، دیگر حتی لازم نیست به آن فکر کنید. حتی بعد از سالها سوار نشدن، میتوانید دوچرخهسواری کنید ( البته ممکن است در ابتدا قدری مشکل داشته باشید).
یک نقاش انیماتور ، ابتدا باید بداند که به دنبال چهچیزی هست و سپس یاد بگیرد که چگونه با چشمان و دستهایش به صورت هماهنگ کار کند تا آن تصور و چشمانداز موردنظر را بر روی کاغذ و یا صفحه کامپیوتر ترسیم کند.
طراحی باید بازخورد داشته باشد. ما به آنچه که کشیدهایم نگاه میکنیم و به آن فکر میکنیم. چه حسی دارد؟ آیا نامتقارن است؟آیا چندتکه و جدا از هم به نظر میرسد؟ آیا داستان مشخص و واضحی دارد؟ آیا از جریان و سیر طبیعی برخوردار است؟ ما به نقاشیمان نگاه میکنیم و در ذهنمان بازخوردهای مختلفی ایجاد میشود. پس از این میتوانیم به مرحله بعدی برویم.
برای آنکه دید بهتری نسبت به پیشرفت کلی خود داشته باشید ، قدری به عقب برگردید و از بیرون به کار خود نگاه کنید. فرض کنید که من میخواهم تصویر یک قلعه را بکشم. ابتدا به عنوان یک مرجع به یک قلعه واقعی نگاه میکنم تا از آن الهام بگیرم، سپس با استفاده از قوه تخیل شروع به کشیدن تصویر میکنم. با خطوطی که ترسیم میکنم، قلعه به آرامی شکل میگیرد. وقتی به بخشهای مختلف شکل نگاه میکنم، میتوانم چیدمانشان را تغییر دهم، نسبتها را تغییر دهم، بعضی اشکال را تکرار کنم و آنها را کنار یکدیگر قرار دهم. نقاشی به نوعی یک فرایند مداوم اندیشیدن/ ترسیم کردن/بازخورد دادن است. اگر نتیجه کار به نظرتان مناسب نیست، نترسید، دوباره کار را از اول شروع کنید.
راز سوم – حتی نقاشان بزرگ هم بدون منظور صفحه را فقط خطخطی میکنند
زمانی که برای شروع نقاشی آماده میشوید، خطخطی کردن کاغذ به شما کمک میکند تا قدری مچ دست و بازویتان را شل کنید. هنگام کشیدن نقاشی به جای آنکه فقط از انگشتان و مچ دستتان استفاده کنید، تمام بازویتان را بهکار بگیرید. این کار کمک میکند تا نقاشی شما حالتی سیال و روان پیدا کند. فقط شروع کنید به خطخطی کردن تا آرام شوید و عضلاتتان شل شود و یاد بگیرید تا ویژگیها و نشانههای معناداری را که در خطخطیهایتان پدیدار میشوند، بشناسید. سعی کنید احساسات مختلف را تنها با کشیدن این خطخطیها نشان دهید. نقاشها از کشیدن طرحهای به ظاهر بیمعنی و یافتن طرحهایی که ایدههای جدیدی مطرح میکنند ، ایده میگیرند.
راز چهارم – از «نیرو » استفاده کنید
منظور از کلمه « نیرو» این نیست که از « زور» استفاده کنید. بگذارید چشمانتان مسیر حرکت نیرو را در بدن شخصیتهایی که طراحی میکنید، دنبال کند. اصل « خط حامل» را پرستون بلر در کتابش به نام «انیمیشن: آموزش نحوه ترسیم نقاشیهای انیمیشن» مطرح نمود. « خط حامل» یک خط فرضیست که در هر وضعیت خاص قرارگیری بدن از سرتاسر بدن عبور میکند و مسیر حرکت نیروی غالب در بدن را نشان میدهد. پشت بسیاری از حرکتهای یک شخصیت نوعی قصد و برنامهریزی جهتدار وجود دارد که نشان میدهد آن شخصیت رو به کدام جهت حرکت میکند. در هر لحظه نیروهای متعددی به بدن اعمال میشوند. « خط حامل» نیروی غالبیست که کمک می کند تا حرکت و ژست بدنی یک شخصیت انیمیشن حالتی یکدست و یکپارچه پیدا کند.
در حالات نشان داده شده می توانید خط حامل را که با خط ممتد و به رنگ قرمز نشانداده شده به همراه تمام بخشهای زیرمجموعهاش ببینید. این شخصیت دستها و پاهایش را بیهدف در جهات مختلف حرکت نمیدهد. همچنین مایل هستم به شما پیشنهاد کنم تا کتاب ارزشمند مایکل. دی . متسی با نام « نیرو: نقاشی زنده و پویا برای انیماتورها» را که در خصوص همین موضوع است، بخوانید.
راز پنجم – یاد بگیرید که به جای آنکه صرفاْ نگاه کنید، خوب ببینید.
دیدن و نگاه کردن مثل هم نیستند. وقتی نگاه میکنی، ظاهر اجسام به چشمت میآید؛ اما وقتی واقعاْ میبینی، گاهی اوقات ظاهر فیزیکی «جسم» را فراموش میکنی و هالههای رنگی که نقاشان امپرسیونیست می دیدند یا اشکال حجاریشده ای که هنرمندان دوره رنسانس میدیدند را میبینی. نقاشان تازهکار باید بدانند که به دنبال چه چیزی هستند. بیشتر آنها آن چیزی را که با تصور خود دیدهاند، ترسیم میکنند ، نه آن چیزی را که واقعاْ در مقابلشان قرار دارد. دیدن به معنی مشاهده شکل، تیرگی و روشنی، حجم و خطوط یک جسم است ، نه صرفاْ مشاهدهی ظاهر آن. گاهی اوقات دیدن به سادگی مشاهده نکات ظریف مثل نحوه ترازبندی و وضعیت قرارگیری پاها بر روی زمین است. پس فایده خطها چیست؟قطعاْ خطوط جایگاه خود را دارند، خطوط لبهی اجسام، جهت حرکت، جهت اعمال نیرو و مرز بین اشکال را مشخص میکنند.
راز ششم – به شکلها فکر کنید نه به خطوط
اغلب نقاشها به خط فکر میکنند. خطوطِ صرف به سادگی باعث سردرگمی شما میشوند. اگر در طراحی مشکل دارید، سعی کنید به اشکال بیندیشید. همان کاری را امتحان کنید که ماتیس انجام داد. زمانی که ماتیس به خاطر ابتلا به بیماری آرتریت دیگر نتوانست قلممو به دست بگیرد، با استفاده از تکههای کاغذرنگی شاهکارهایش را خلق کرد. این شیوه راهی عالی برای یادگیری دقت به اشکال و استفاده از سایه در نقاشی است.
سعی کنید نقاشیتان را به جای استفاده از خطوط ، با شکلها ترسیم کنید. سعی کنید از یک قلمموی بزرگ و یا حتی کاغذهای بریدهشده استفاده کنید. به شکلها به عنوان اجسامی حجمدار که فضایی را اشغال کردهاند، دقت کنید. این امر به شما کمک میکند تا شکلهایتان را در فضایی چندبُعدی کنار هم قرار دهید.
راز هفتم- هنگامی که در ابعاد کوچک نقاشی میکشید….
روی سایهها تمرکز کنید . این امر در واقع یک راز نیست، اما تا به حال چه کسی چیزی در مورد این شش راز شنیده است؟ وقتی ناچار هستید که در ابعاد کوچک نقاشی بکشید، به جای تمرکز بر جزئیات، بر روی شکل سایه تمرکز کنید. اگر سایه شکل درستی داشته باشد، سایر جزئیات بهخودیخود در جای درست قرار میگیرند. این کار کمک می کند تا کیفیت نقاشیهای شما به خوبی حفظ شود.
این مطلب 0 دیدگاه دارد.