هنر فیلمبرداری یا Cinematography در انیمیشن (قسمت دوم)
ادامه از قسمت اول – این مبحث ادامهی بررسی سینماتوگرافی در انیمیشن شگفتانگیزان میباشد. تمامی تصاویر متعلق به دیزنی/پیکسار است. ترکیببندی در فیلم شامل جنبههای دیگری از جمله: رنگ، شکل، خط، کنتراست، موقعیتها، برشها، نقطهی دید، ریتم، پرسپکتیو، تناسبات، ژئومتری و … است.
صحنهی میز نهارخوری مثال خوبی از نحوهی پوشش دادنِ کاراکترهای مختلف میباشد. میتوانید دوربین را روی هر کاراکتری که اولویت دارد متوجه مخاطب کنید. ۵ کاراکتر که بر اساسِ صحبتِ هریک، سرهایشان را به سمتِ شخص مورد نظر میچرخانند. میتوان سناریویی برای این شات ایجاد کرد که میلیونها راه برای تصویربرداری با زوایای بینهایت باشد:
یک ۲shot. از دیدِ OverSholder مادر که احساس میکنیم از دیدِ او به نوزاد نگاه میکنیم.
رنگهای گرم، نورپردازی گرم، تمامی اینها محیط گرم و آرام یک خانواده را تداعی میکند. لوازم به صورتِ پُستمدرن و بر اساسِ دیزاین دهه ۱۹۶۰ طراحی شدهاند. اساسا این انیمیشن تحتِ همین دیدگاه در دهه۶۰ میلادی طراحی شده است.
شاتها به زیبایی اجرا شدهاند، مخاطب همیشه میداند که شخصیتها کجا هستند، مادر به همراه دَش و هلن درحالِ نگاه به باب. دوربین آماده است که کات بخورد تا ببینیم به چه چیزی نگاه میکنند.
باب در مرکز کادر قرار دارد. فکوس روی اوست. مرکزتوجه ثانویه روی کودکان هست که در کنار باب هستند که به صورتِ ناشیانه عمل کرده بود و درحالِ ترکِ میز نهارخوری، چون هلن میخواهد نکتهای را به باب یادآوری کند. یک ترکیببندی مثلثی و قانونِ ۳تایی در سینماتوگرافی.
شخصیتها هیچگاه در بکگراند ماجرا محو نمیشوند. رنگها و شکلِ سیلوئت همیشه باعث سرعت در خواندن و درکِ داستان میشود.
میتوانیم در یک نمای Low-angel عکسالعمل مادر در مقابل دویدنِ دش دور میز را ببینیم.
آشکار است مادری که این قابلیت را دارد، بچههای او نیز قابلیتهای ابرقهرمانانه خواهند داشت!. مادر در یک لحظه به جهات مختلفی کش آمده است. هر مادری که ۳کودک دارد باید منعطف باشد. باب سمبلِ پدرِ مراقب و قوی است. قدرتِ او درحال تحلیل رفتن است و تمامی عناصر نقش حفاظتی برای او را بازی میکنند تا مخفی بماند.
در تصویر زیر میتوانید به وضوح حالتِ صورت کاراکترها را بخوانید.
این شات به صورت خلاصه خصوصیات آنها را بیان میکند. یک نمونه از خانوادهای که یک روز بد داشتهاند و یک اتفاق کوچک میتواند به تنش بزرگ سر میز نهارخوری تبدیل شود. اینجا مسئله آشفتگی نیست، اما اگر تحت فشار باشند به هم میچسبند!، وقتی صدای زنگ در شنیده میشود به سرعت سرجای خودشان مینشینند. درست لحظهای که نزدیک بود همگی از قدرتشان استفاده کنند و بازهم تمرینی بود تا بتوانند آن را از دید عموم مخفی نگه دارند پس سریعا به حالت عادی برمیگردند و همه چیز عادی بهنظر میرسد.
دیدنِ تمام خانواده در یک اتاق باز هم یادآورِ صرفِ دقت در طراحی شخصیتها بود که به خوبی معرفِ شخصیت و قدرت آنهاست.
طراحی شخصیتها در این فیلم فقط در جهت نمایش اینکه آنها چه کسانی هستند نیست، شخصیتِ آنها و هدفشان، و همچنین خودشان عنصرِ اصلی ترکیببندی هستند. نهتنها زبانِ بدن و عملکردشان باعث میشود تا احساسشان را بفهمیم، بلکه باعث هدایت داستان نیز میشوند.
شکل بدنِ آنها و سیلوئتی که ایجاد میکنند مشخص است. حتی زمانی که صرفا در جایی از صحنه ایستاده باشند و فضا اشغال کرده باشند. بودنِ آنها در کانون توجه دوربین به ترکیببندی صحنه کمک میکند.
در زیر راهنمای سریع ۳عنصر اصلی در طراحی شخصیت را میتوانید ببینید. اینکه چطور از ترکیب این اشکال، به شخصیتها رسیدهاند.
اینجا هم تعدادی کانسپت و مجسمه از کتابِ هنریِ “Art of Incredibels” میتوانید مشاهده کنید.
ببینید نوع طراحی آنها چه نقش بزرگی در ترکیببندی شاتی که درون آن حضور دارند بازی میکند. مقیاس کاراکترها، تناسبات، سیلوئت تمامی فاکتورها استیجینگ شات را تحت تاثیر قرار میدهد.
معمولا کاراکترهایی که در مرکز توجه قرار دارند بر اساسِ اتفاقِ درحالِ جریان در کنارهم قرار میگیرند تا مفهوم و منظور آنها، تفکراتشان و تاثیرگذاریشان از طریق زبان بدن مشخص و گویا باشد. اما شکل و فرمِ بدن خودش به تنهایی نقش مهمی در ترکیببندی داشته و عنصر مهمی در این زمینه است.
سینماتوگرافی هنرِ کنترلِ حرکتِ چشم است. تصمیمگیری روی ترکیببندی شات، نحوهی حرکتِ چشمِ مخاطب را کنترل میکند. نگاه روی چه چیزی بایستد، و بعد به کدام نقطه برود.
نمای سرشانهی خوب، چشماندازِ شخصیت را نشان میدهد. دوربین تیلتداون میکند و سپس تیلتآپ تا به خوبی نشستنِ “دش” سرجای خودش را نشان دهد. حسی از داشتنعمق ، همیشه تلاشی هست که در هر شات باید به آن رسید.
به خوبی کنار هم چیده شدهاند، ژئوگرافی این شات واقعا خوب کار شده است. حتی وقتی کاراکتر جدید (فروزون) وارد میشود. مخاطب هرگز موقعیت کاراکترها را نسبت به یکدیگر گم نمیکند. همیشه میدانیم کجا هستند و زبانِ بدن و ارتباطشان را به خوبی میخوانیم و احساس میکنیم.
“خط فرضی یا axis line ” مهم است. یک خط نامرئی میانِ شخصیتهایی که درحال گفتگو هستند را تجسم کنید. و دوربین را همیشه در یک طرفِ این خط قرار دهید. دوربین نباید در یکی از کاتها به طرفِ دیگر تغییر مکان دهد. اما در قوانین فیلمسازی راههایی برای شکستنِ خط فرضی وجود دارد. همیشه راهی برای این کار هست به نحوی که برای بیننده آزاردهنده نباشد.
در این تصویر نکاتی از هنرمندِ طراحِ استوری بورد مارک کندی Mark Kennedy نقل شده است.
میتوانید دوربین را هر طوری که دوست داشتید به توجه به خط فرضی بکارید. در این حالت، صرفنظر از محتوی شات، میتوانید به کاراکترها کات بزنید. شخصیتِ سبزرنگ همیشه در سمتِ راستِ کادر خواهد بود. و شخصیتِ آبی سمتِ چپ.
اگر این خط را نادیده بگیرید موقعیت آنها تغییر میکند. البته موقعیت در کادر دوربین. این مخاطب را گیج میکند. اما مشکل هنگامی بغرنج میشود که شخصیت درحال حرکت باشد. برای مثال: وقتی شخصیتی میدود، مسیری دارید که این اتفاق بر اساسِ آن میافتد و نمیخواهید از آن عبور کنید. برعکس، اگر از جهت دیگر فیلمبرداری کنید، به نظر میرسد که کاراکترتان در جهت برعکسِ شاتِ قبل میدود.
در ادامه، دوربین از کلوس-آپ رادیو به نمای باز ۲کاراکتر میرسد. نماهای معرف همیشه قرار نیست Extreme Wide Shot باشد. کاهی اوقات آنها از نمای بسته به نمای واید میرسند تا موقعیت کاراکترها را نشان دهند.
قانون نقاط طلایی یا Rule of Thirds همه جا هست.
در این سکانس دوربین دور باب میچرخد، تا به آرامی موقعیت تغییر کند.
این سکانس مقداری صمیمیت دارد، میخواهیم مخاطب را به کدورتهای قدیمی پیوند دهیم که در در گذشته اتفاق افتادهاند. بازیها در صورت و همچنین عکسالعملها مشهود است. سینماتوگرافی باید نقشِ مکمل این بخش از داستان را با زوایای ساده کامل کند.
ترکیببندی در این نماها باید طوری باشد که بازگوکنندهی این موضو باشد که رفتار آنها تحت کنترل است. پس دوربین داخل ماشینی است که کاراکتری دور شدنِ آنها را دید میزند.
دوربین مستقیما به دل آتش میرود، و ما را با موقعیت مکانی ساختمانی که در حال سوختن است و قهرمانِ ما نیز آنجاست آشنا میکند.
آنها دیوار را خرد کرده از آن رد میشوند. زاویه دوربین قرار نیست چیزی از موقعیت مکانی آنها فاش کند تا وقتی که همزمان با کاراکترها از قضیه سردرمیآوریم.
متوجه میشویم که آنها در یک مغازهی جواهر فروشی هستند.
در یک نمای سریع، بیننده از نمای کلی آگاه میشود و میداند که کجا ایستادهاند.
نمای معرف از بیرون که ماشین پلیس در فریم دیده میشود.
خط فرضی میشکند تا کاراکتر جدیدی را معرفی کند.
دوربین پن میکند تا بیننده نیز متوجه سوژهای که کاراکتر به آن نگاه کرده است بشود.
دوربین دستِ فروزون را تعقیب میکند، در عمق کادر هم پلیس این کار را با استرس بوسیلهی کلتش انجام میدهد.
یک نمای فوقالعاده. افسر پلیس در فضای خالی ساعد و بازوی فروزون دیده میشود.
برای نشان دادنِ استرسِ افسر پلیس، کمی سرش را چرخانده است، پرسپکتیو قدرتمند و کمی زاویه سربالاست که تا حدودی نشانگر این است که افسر تحت کنترل است نه اوضاع تحت کنترل افسر!.
حرکت در این پلان خیلی سریع اتفاق میافتد، پس باید خیلی خوانا باشد. عمق عالی، میدانید که کاراکترها کجا هستند و نسبت به هم چه رابطهای دارند.
نیروهای پشتیبان سریع وارد میشوند. اطراف را نگاه میکنند، تا موقعیت را بفهمند.
افسر پلیس نمیداند که همکارش یخزده است، تا وقتی که دور خودش میچرخد و دوربین به صورت او میرسد و افسر را مشاهده می کند که یخ زده است.
در ادامه: باب را میبینیم که دیروقت و به آرامی وارد خانهاش شده است. او با دوستش بولوینگ بازی کرده، این چندمین بارش است، پس میداند اگر همسرش بداند که او کارهای مخفیانهی ابرقهرمانانه انجام میدهد، برایش گران تمام میشود.
نحوهی قرارگیری کاراکترها حالت تعادل خوبی در سراسر شات ایجاد کرده است. وجود چراغ هم باعث اضافه کردنِ تعادل به شات شده است.
در نماهای زیر، از توالی شاتها استفاده شده است، کات میان هر دو، هربار کادر بستهتر میشود تا تنش و عصبانیت میانشان را به خوبی بیان کند. در داستان هم دیالوگها با تنش پیش میروند، پس شاتها هم با چنین حالتی نزدیک و نزدیکتر میشود تا زمانی که به یک نقطه پایان برسد. در این مورد، هنگامی است که دش حرف های آنها را میشنود.
عصبانیت وقتی فروکش میکند که میفهمند بچهها درحال گوش دادن هستند. همه چیز در یک نمای باز و پرسپکتیو نرمال به حالت عادی برمیگردد.
salam
aghaye razavi mishe part 3 ro ham montasher konid
man chek kardam omade bod
mamnon misham
سلام، حتما به زودی، ممنون از حسن توجه شما.
واقعا جالب بود نگاه به انیمیشن از این منظر خیلی به بحث کارگردانی انیمیشن ما کمک میکنه اگه بتونید از این دست مطالب بیشتر توی سایت قرار بدید خیلی خوبه اگر موضوعات ترکیب بندی توی انیمیشن رو تخصصی تر پی بگیرید که عالی میشه یعنی توی هر مقاله یک موضوع مشخص رو پرداخت کنید و مصادیق تصویریش رو از انیمیشنهای معروف بیارید.
واقعا عالی بود … با ولع خاصی تا پایان مقاله رو خوندم …. حتما ادامه بدید …. ممنون !!
نقد بسیار خوبی بود ممنون
بسیار عالی بود…واقعا سپاس
درود بر شما
چقدر نکات جالبی داشت این مقاله .
بدون شکل وقتی با نگاه علمی یک مبحث
پردازش و پرداخت میشه نتیجه هم عالیه . حتی در انیمیشن . به امید روزی که
در این مملکت و جامعه ما علم جایگزین خرافات بشه و جایگاه واقعیش رو پیدا کنه.
پیروز باشید.
عالی بود