پادکست ۴۱: کتاب توهم زندگی – داستان در انیمیشن (قسمت سوم)
ادامهی پادکست شماره ۴۰:
برای گوش دادن به پادکست شماره ۴۱ به یکی از وب سایتهای پادبین، گوگل پادکست یا اپل پادکستس، و یا رادیو پابلیک و کست باکس مراجعه کنید.
گاهی اوقات برش زدن و دور ریختنِ بخشهایی که بیش از حد رویشان مانور داده شده یا گیج کننده شدهاند ( حتی علی رغم سرگرم کننده بودنشان)، داستان را ساده تر و شفافتر خواهد کرد. اغلب، شور و اشتیاق برای بخشِ نادر و کوچکی از پروژه همه را به نوعی کور میکند و مانع احساسِ نیاز برایِ کارِ با دقت، یا، بازبینیِ لیآوت قبل از سپردن کار به انیماتور میشود.
گاهی اوقات اشتیاقِ بیش از حدِ خودِ انیماتور برای شروعِ انیمیت آنقدر زیاد هست که صبر نمیکنه تا اقداماتِ لازم برای آمادهسازی خودش قبل از شروع به انیمیت را انجام دهد. این موضوع در اواخر دهه ۳۰ به مشکلی جدی تبدیل شد، زمانی که عموما همه این پندار را داشتند که تقریبا هر چیزی رو میشه انیمیت کرد.
حالا که صحبتِ اون روزها شد، داستان نویسِ کارکشته، آقای لئو سالکین Leo Salkin گفت:
کارِ داستان نویسی از وقتی که انیماتورها تواناییهایشان در انیمیت انواعِ مختلفِ بازیگری بهبود داده اند، بسیار بیشتر هیجان انگیز شده است.
ولی آقای بِن شارپاِستین Ben sharpsteen احساس میکرد که داستان نویسها کارشون رو گاهگداری نصفه نیمه رها میکنند. او نوشت:” اغلب این تمایل در تفکرم وجود داره که آدمها کم کم … به بازدهی و کارِ عالی انیماتورها عادت میکنند، و به صورتِ مداوم به توانایی انیماتورها در به تصویر کشیدنِ فیلم تکیه میکنند، بجای اینکه این نکته رو متوجه بشوند که: اغلب، تغییراتِ سادهی داستانی، میتواند نتایجی بسیار بهتر را رقم بزند.” به عنوان مثال، او بخشی از فیلم دامبو رو انتخاب کرد، جایی که فیلم نشون میده که موشی با نامِ تیموتی مست میشه. دلقکها در حال جشن گرفتن بودهاند و بطری الکل رو درونِ بشکه آب انداختن. در همون حال، تیموتی و دامبو بسیار غمگین از راه میرسن، و دامبو شروع میکنه به سکسکه کردن. تیموتی بهش پیشنهاد میکنه تا کمی آب بخوره، که لحظاتی بعد، فیلِ کوچولو رفتارهایی عجیب نشون میده. تیموتی کنجکاور میشه که چه نوع آبی داخل اون سطل بوده و خودش هم .یه کمی ازش میخوره. این عملی بود که داستان نویس به انیماتور محول کرده بود.
این صحنهها به آقای فرِد مور Fred mooreیکی از بهترین انیماتورها محول شد. ولی ایشون مشکلاتی با ماموریتِ محول شده داشت. بِن دادامه داد:” موور داشت صحنه رو انیمیت میکرد، ولی نمیتونستیم نتایجی که مصور کرده بودیم رو کسب کنیم. آن تَصَور بر اساس انیمیشنی نامحسوس ودشواری از پرسونالیتی بود. “
ادامه متن در فایل صوتی پادکست
ترجمه و گویندگی: میرتوحید رضوی
تدوین: میرامید رضوی
منبع: کتاب توهم زندگی Illusion of Life
ممنون مثل همیشه آقای میرتوحید
کتاب جالبی هست
کاش بشه همین تجارب رو استفاده کرد و صرفا نخوند.
سلام خسته نباشید من چندتاسوال دارم خدمتون
اول اینکه مشکل انیمیشن ایران تو چیه دقیقا؟ پول؟ افراد غیر حرفه ای یا تجربه کم و آموزش بد ویا آزاد نبودن و….؟؟
بعد اینکه من میخوام رشته گرافیک بخونم ومیخوام بورسیه بگیرم از طریق راه های کم هزینه تر که تو ژاپن انیمیشن سازی بخونم
اما مطمئن نیستم راه کاملی باشه و یا اینکه چجوری بهش برسم
امتحانی چیزی داره برای بورسیه گرفتن یا چی؟ واینکه فقط تو دانشگاه تهران باید باشی کع راحت تر بورسیه بگیری؟
_خط داستانی یک انیمیشن واقعا مثل یه مسیر صاف میمونه که درک مخاطب از این داستان درپایان این مسیر وجود داره . هرچه قدر این مسیر به این طرف و اون طرف انشعاب یا مسیر فرعی پیدا کنه ، سعی مخاطب برای درک هر یک از این انشعابات بیشتر میشه ولی بعضی از این مسیر های فرعی بن بست اند ، یعنی از آنها نمیشود نتیجه گیری کرد و تنها باعث میشن که مسیر اصلی رو گم کنیم . در واقع گاهی ممکن است چیز هایی به داستان اضافه کنیم که شاید به تنهایی جالب به نظر برسند ولی در کل و در همه داستان جالب نیستند و زیاد ارتباطی با داستان ندارند (با داستان مچ نمیشن) . این جزئیات چون زیبا بنظر میرسن آدم میخواد بیشتر و بیشتر روشون کار کنه که جالب تر بشن ولی این باعث میشه که مخاطب گیج بشه.
پس حذف برخی از این انشعابات یعنی اضافات داستان ، باعث ساده تر و شفاف تر شدن داستان میشه .
_در اواخر دهه ۳۰ کارکنان دیزنی فکر میکردند که هرچه انیمیت چالش برانگیز تر و سخت تری داشته باشیم، باعث میشه اون سکانس جلوه بهتری پیدا کنه. ولی بعدا فهمیدند که در اغلب موارد اینطور نیست و بعضی جا ها انیمیت ساده میتونه بهتر و کامل تر منظور رو برسونه . برای همین اگه ایده های بهتری در این نقاط پیچیده بدیم ، میتونیم با هزینه و زمان کمتر به نتیجه مطلوب برسیم.
_مخاطب باید با کاراکتر ها همراه بشه پس باید اونارو بشناسه و درکشون کنه. برای اینکه مخاطب کاراکتر ها رو هرچه بهتر بشناسه باید تا جایی که ممکن است ویژگی های شخصیتی کارکتر ها نمایش داده بشن . روابط بین کاراکتر ها باعث ایجاد دلیل و فرصتی میشه که بشه شخصیت کاراکتر ها رو مابین اون رابطه نشون داد . یعنی اینکه در چه زمان و موقعیتی چه عکس العملی با هم دارن باعث فهم مخاطب از داستان و کاراکتر ها میشه. پس اونجایی از داستان که میخوای بهتر به مخاطب یک ویژگی شخصیتی کاراکتر رو بفهمونی ولی موقعیتش گیر نمیاد شاید لازمه که روابطش رو تغییر بدی…