skip to Main Content

هدایتِ هنری Art Direction در انیمیشن، قسمتِ دوم

خلق یک جهان با استفاده از نقش و رنگ

تنها با استفاده از شکل و رنگ می‌توان دنیاهایی کاملاً متفاوت را در ذهن تصور کرد.

این نمونه ترکیبی‌ست که فقط از مستطیلهای مختلف به رنگ خاکستری تشکیل شده  و بلافاصله تصویر یک شهر را در ذهن مجسم می‌کند.

تنها با کمی کج‌کردن تصویر اکنون نگاهی از پایین به بالا به شهر داریم.

با اضافه کردن کمی تنوع رنگ و اشکال گرد یک جنگل داریم.

با یک پس‌زمینه تیره وسیع با دایره‌ها و رنگهای مواج و شکلهای ستاره‌‌ای می‌توان نمایی از فضا را در ذهن مجسم کرد.

بیل فریک (Bill Frake)، هنرمند و طراح لی‌اوت این مفهوم را به من آموخت که :« اشکال با یکدیگر حرف می‌زنند.»

عنصرِ اصلی برای طراحی‌های انیمیت شده شکل‌ها هستند. زبانِ اَشکال را فرابگیرید. بیاموزید که چه نوعی از اَشکال با دیگر شکل‌ها بیشتر جور هستند. کشف کنید که کدام شکل‌ها با هم حرف می‌زنند. مفیدترین شکل‌ها مثلثی‌ها هستند. آنها در ترکیب‌ها با یکدیگر قفل و متصل می‌شوند و مثلث‌های تو در تو ایجاد می‌کنند. ادغام کردن و متصل کردن دایره‌ها در ترکیب‌بندی کار سختی‌ست، زیرا دایره به خودی‌خود و به صورت مستقل یک شکل کامل است.

  • اَشکال به ما می‌گویند که چه احساسی داشته باشیم.
  • اَشکال دارای قدرت هستند.
  • اَشکال فضا را مشخص و معین می‌کنند.

صحنه‌پردازی شفاف

اگر مخاطب نتواند آنچه که در یک صحنه رخ می‌دهد را ببیند، هر قدر هم که انیمیشن عالی و خارق‌العاده باشد، آنها به صورتِ احساسی تحت تاثیر قرار نخواهند گرفت. نکته‌ای که در تمام مراحل تولید باید پیش‌از هر چیز مورد توجه نگاه انیماتوری شما باشد، صحنه‌پردازی شفاف است.  صحنه‌پردازی واضح و شفاف پایه و اساس تمام اصول انیمیشن است. برای مثال اگر مخاطب نتواند پیش‌حرکت یا Antiocipation را ببیند، در واقع هیچ پیش‌حرکتی وجود ندارد.

باید توجه مخاطب را به گونه‌ای هدایت کنید که بتواند داستان شما را دنبال کند. فیلم به مانند لی‌آوتِ مجلات مصوری همچون Mad Magazine و یا نقاشی‌هایی همچون آثار بوش ( Bosch) که سرشار از جزئیاتی ‌هستند که می‌توان ساعت‌ها به آنها نگاه کرد و نکات خارق‌العاده و شگفت‌انگیز ریزی را در آنها مشاهده کرد نیست. انیمیشن بیشتر شبیه به اینست که شما در حال رانندگی با سرعت 60 مایل در ساعت هستید و 24/1 ثانیه فرصت دارید تا به یک تابلوی تبلیغاتی موجود در مسیر نگاه کنید. مخاطبتان باید این تابلو را با تمام موارد مربوط به پیام اصلی‌اش به شکلی واضح، ساده و جسورانه درک کند وگرنه آن را از دست می‌دهد.

تابلوی « سرسره‌بازی روی مریخ » (Snowboarding on Mars) یکی از آن تصاویری‌ست که می‌توان زمان زیادی را صرف توجه به جزئیات آن نمود. اما از آنجا که در فیلم نکات زیادی برای دیدن وجود دارد،  این موضوع در مورد فیلم صدق نمی‌کند.

ارتباط‌های سوژه / زمین:

مهم‌ترین اصل در صحنه‌پردازی این است که کُنِش‌ها به وضوح قابل درک باشد. این اصل بدان معناست که پس‌زمینه‌ها باید از اتفاق اصلی صحنه پشتیبانی کنند ، نه اینکه آن را بپوشانند. ممکن است این تصاویر پس‌زمینه به نوبه خود تصاویر زیبایی باشند، اما باید همچنان در پس‌زمینه باقی بمانند. در اصطلاح گِشتالت (gestalt) این اصل را  ارتباط میان سوژه و زمین می‌نامند؛ کُنِش سوژه‌ای می‌باشد که کُنِش، سوژه‌ای می‌باشد که با از میان رفتن و محو شدنِ زمین در آگاهی ما جلوه پیدا می‌کند. پس‌زمینه صرفاً وجود دارد تا از کُنش حمایت کند. بهترین کار آنست که پس‌زمینه کارتان را ساده کنید، یعنی همانکاری که یک لنز تله‌فوتو  با پس‌زمینه یک عکس پرتره می‌کند.  این لنز  بیشترین توجه را به سوژه عکس اختصاص داده و پس‌زمینه عکس را به نرمی‌محو می‌کند.

این تصویر مجموعه‌ای از چندین مربع توپر با طیفهای مختلفی از رنگ آبی‌ست که درون یک مربع بیرونی قرار گرفته‌اند. اگر بر روی هر یک از این مربع‌ها تمرکز کنید، باقی تصویر به پس‌زمینه تبدیل می‌شود.  در این تصویر ارتباط شکل و پس‌زمینه می‌تواند به راحتی تغییر کند.

سبک چگونه به طراحی وابسته است؟

معماری، مد، خودرو، ماشین‌آلات، مبلمان و اثاثیه، گویش‌ها و لهجه‌های گفتاری، هنرمندان، کاریکاتوریست‌ها، نوع لباس و پوشش، دوره‌های هنری، عکاسی، هنرهای تزئینی، پوسترها، همه و همه عناصر و اجزای جهانی هستند که در آن زندگی می‌کنیم. این عناصر بر حسب چگونگی طراحی‌شان نگرش ما را نسبت به زندگی نشان می‌دهند. نگرشهای متفاوت سبکهای متفاوتی را به وجود می‌آورند.

اگر سبک کواکر ( Quaker) را در نظر بگیرید، آن را به عنوان نوعی سبک مینی‌مالیست ( minimalist) می‌بینید که از مواد طبیعی استفاده می‌کند. این سبک درست مانند روش زندگی کواکرها ، سبکی آرام و بی‌تکلف است. اگر به سبکِ آینده‌گرا ( futurist) دقت کنیم، انرژی اولیه جنبشی فراوانی را می‌بینیم که از فناوریهای جدید خودرو‌هایی که در آن زمان جدید قلمداد می‌شد الهام گرفته است. هنرِ در این سبک درست مانند زندگی شهری مدرنی که داشته‌اند، جلوه‌هایی از سرعت در خود دارد.

سبک کامپیوترهای ویندوزی مایکروسافت را با طراحی حسی و مینی‌مالیست کامپیوترهای Mac مقایسه کنید. سبک بازتابی از کسانی‌ست که از آن نوع سبک استفاده می‌کنند. دستگاههای ویندوزی ارزان‌تر هستند و ظاهری عمومی‌تر دارند، در حالی‌که دستگاههای Mac نوعی ظرافت شبیه به ذن دارند ، گویی می‌گویند:« از من برای خلق کردن (یک اثر)استفاده کنید.» . موضوع این نیست که کواکرها از فیوچریست‌ها بهتر یا بدترند؛ موضوع اینست که هر کدام تنها سبک متفاوتی دارند و سبکها تغییر می‌کنند.

می‌توانیم از سبک برای توضیح دادن در مورد شخصیتهای داستانمان و کمک به بیان داستان برای مخاطبانمان استفاده کنیم. سعی کنید برای این کار سبک مخصوص به خودتان را ابداع کنید.

ایجاد راهنمای سبک

راهنمای سبک چیست و به چه کار می‌آید؟ راهنمای سبک فرهنگ واژگان شما از عناصر طراحی‌ست که از آن برای خلق دنیای فیلمتان استفاده می‌کنید. این راهنما حاوی مضامین و عناصر گرافیکی تکرارشونده و ویژگیهای مشخص‌کننده دنیای فیلم شما همراه با مثال است. این راهنما حاوی قوانین بایدها و نبایدهاست.

این راهنما مانند یک قطعه موسیقی‌ست که حاوی درون‌مایه‌های تکرار شونده و تفاوتها و تغییرات بر روی آن درون‌مایه‌هاست. تنها از دید یک انیماتور، این یک رویدادِ بصری تکرار شونده از اشکال و ترکیبِ متفاوتی از آنها که در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند است. از سبک برای ایجاد حال‌وهوا و اتمسفر استفاده می‌شود. سبک می‌تواند نشان‌دهنده درک شما از واقعیت باشد. اکسپرسیونیسم آلمانی نوعی سبک طراحی برای به تصویرکشیدن احساسات و تجارب ذهنی بود، این سبک از اغراق و تحریف استفاده می‌کرد. برخی از سبکها برای بیان حالات شخصی از طریق انیمیشن بسیار مفید و موثر هستند.

انیمیشن بر اساس زمان و مقدار بودجه و همچنین بر اساس دیدگاههای هنری و رویکردهای موجود نسبت به سرگرمی، در سبک‌های مختصِ به خود رشد کرده است.  هر یک از سبکهای مختلف از جمله سبک UPA ، سبک دیزنی، سبکهای تلویزیونی و سبکهای کلاژ برای برآورده کردن نیازهای بیانی بخصوصی ایجاد شده و تکامل یافته‌اند. در اصل سبک درست یا سبک اشتباه وجود ندارد.

چرا می‌توانیم بین فیلمهای چاک جونز (Chuck Jones) ، تکس آوری ( Tex Avery)، باب کلامپت ( Bob Clampett) و میازاکی (Miyazaki) تفاوت قائل شویم؟ چرا می‌توانیم آثار آنها را از کارهای کارگردانهای کوچکتر و ضعیف‌تر متمایز کنیم؟ همیشه به شکلی آگاهانه در مورد سبکهای هنری تصمیم‌گیری نمی‌شود. سبکهای هنری حاصل تجربه‌اند ؛ آنها جدای از راهنمای سبکِ بخصوص برای یک فیلم هستند.

تا چه حد همه چیز را کارتونیزه کنیم؟ چند درصد از کار کاریکاتور و چند درصد از آن واقعی باشد؟ اینها مواردی‌ هستند که در موقع تعیین و تعریف یک سبک در موردشان تصمیم بگیریم.

تمام این اجزا بر حسب مقدار اهمیتشان به صورت سلسله‌مراتب سازماندهی شده‌اند. منظورم از سلسله‌مراتب آنست که انتخاب کنیم به ترتیب در مرحله اول در مورد کدام عناصر و اجزا فکر کنیم و آنها را طراحی کنیم ، در مرحله دوم کدام اجزا، در مرحله سوم کدام اجزا و ….. و از کدام اجزا و عناصر اصلاً نباید استفاده کنیم.

انیمیشنِ سنتی، به دلیلِ ترسیم با دست، تمرکزِ نخستِ آن بر روی خط می‌باشد. حجم و فضا ، نورو سایه  و شکل در جایگاههای دوم و سوم قرار می‌گیرند. کامپیوتر این قاعده را تغییر داد و تمرکز بر سایر عناصر طراحی موجود در این سلسله‌مراتب را آسان‌تر کرد. قبلاً قابل تصور نبود که بتوانی کیفیت رنگهای رنگین‌کمانی که بر روی یک CD دیده می‌شود را بر روی یک شخصیت انیمیشن پیاده کنی؛ اما حالا این کار امکان‌پذیر است. استودیو Sprite Animation  کار فوق‌العاده‌ای انجام داده و به جای آنکه موها را به صورت یک ماده متغیر و نسبتاً روان طراحی کند، آن را  به صورت اَشکال مشخص طراحی کرده است. می‌توانید آثارشان را در سایت این استودیو ، سایت SpriteAnimation. com مشاهده کنید. این سلسله‌مراتب طراحی با محدود کردن مجموعه عناصر قابل دسترسی برای طراحی سبب می‌شود که کارها جذاب‌تر و جالب‌تر شوند.

فیلم 101 Dalmatians در مرحله نخست بر روی خطوط متمرکز بود و در مرحله بعد بر روی قسمتهای رنگی وسیع، انتزاعی و مسطح تمرکز داشت. فیلم Despicable Me در مرحله نخست بر روی اَشکال ساده متمرکز بود.

راهنمای سبک می‌تواند شامل مدل‌شیت، پالتهای رنگ و فیلم‌نامه رنگیColor Script، قواعد نقاشی کردنِ تصاویر پس‌زمینه و شکلهای نمادینی که در دنیا مورد استفاده قرار می‌گیرند باشد. اگر فیلم Horton Hears a Who! را با “عصر یخبندان” مقایسه کنید، مشاهده می‌کنید که Sid برای دنیای Seuss در فیلم Horton Hears a Who! مناسب نیست!

سبک می‌تواند رسمی یا غیررسمی، سفت‌وسخت و یا روان و راحت؛ باز یا بسته باشد. اینها ایجادکننده قوام و انسجام برای دنیای فیلم هستند. سبک به هنرمندان مختلفی که بر روی یک فیلم کار می‌کنند، نشان می‌دهد که چطور با دنیای آن فیلم سازگار شده و با آن همراه بمانند.

سبک اطلاعات بصری این جهان را در اختیار بیننده قرار می‌دهد و تأثیری عاطفی به این جهان می‌بخشد.

سبک را از کجا پیدا کنیم؟ چه چیزی سبب می‌شود بینشی منحصربه‌فرد نسبت به این جهان به ما الهام شود؟

 

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب 0 دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو