skip to Main Content

پنج چیز که به خاطرشان دلم برای استودیو آسمان آبی « Blue Sky» تنگ می‌شود: خاطرات یک کارمند قدیمی

فردای روزی که فهمیدم دیزنی استودیوی Blue Sky را  به زودی  خواهد بست، هنگام بیدار شدن از خواب وضعیتی عجیب و سوررئال داشتم. پیش از اینکه به خودم بیایم و به خاطر بیاورم که ثبات شغلی تا چه حد می تواند شکننده و آسیب پذیر باشد، برای چند لحظه شاد و خوش موقعیت خودم را از یاد بردم.

هر چند این نخستین بار نیست که از زمان شروع همه‌گیری بیماری دیزنی دست به اخراج گروهی کارکنانش می‌زند، اما این امر در کل برای صنعت انیمیشن دردناک است و حیطه شرکتها و دیدگاههای این صنعت را محدودتر از قبل می‌کند. این تعطیلی پایان کار یکی از قدیمی‌ترین استودیوهای ساخت انیمیشن بلند در ایالات متحده را نیز نشان می‎دهد. استودیو Blue Sky در 22 فوریه 34ساله می‌شود و بلافاصله پس از آن در ماه آوریل برای همیشه تعطیل خواهد شد.

من برای یک سال در Fur و سه سال در Story به عنوان دستیار تولید در تمام پروژه‌هایی که در این استودیو انجام ‌شد، کار کردم. مدت کار من در آن استودیو در مقایسه با دیگران خیلی کوتاه است ، اما همین مدت کوتاه برای همیشه در خاطرم می‌ماند. مخصوصاً در روزهایی مانند امروز که  تنها کاری که می‌خواهم انجام دهم آنست که در کنار دیگران باشم. به جز طراحی‌های  طراح قدیمی، رامون لوپز ( Ramón López ) ، موارد زیر نیز برخی از مواردی هستند که به خاطرشان دلم برای استودیو Blue Sky تنگ می‌شود

مایه غرور و افتخار ساحل شرقی

Blue Sky به عنوان تنها استودیوی انیمیشن در ساحل شرقی (East Coast) مانند یک جزیره در صنعت انیمیشن ایالات متحده به حساب می‌آمد. این استودیو برای کسانی مثل ما که نگران بودیم مبادا ناچار به مهاجرت به کالیفرنیا شویم مانند یک نور امید بود، بخصوص  برای کسانی که اهل ساحل شرقی بودند (دردناک بود) و یا در دانشگاههای ساحل شرقی تحصیل کرده بودند( باز هم دردناک بود).

به همین خاطر مردم به شوخی استودیوی Blue Sky را استودیوی بازنشستگی می‌نامیدند، چرا که به نظر می‌رسید این مکان به قدری باثبات است که بتوان در آن ریشه کرد. این استودیو  بدون آنکه  برای حل   مشکلات خود نیاز به اخراج‌های گروهی کارمندانش داشته باشد، توانست موفقیتهای متعددی در فروش محصولات خود به دست بیاورد و به همین دلیل برای کسانی که مایل نبودند به شیوه معمول بین چند استودیو در رفت‌وآمد باشند، جای جذاب و مطلوبی به حساب می‌آمد. حال، بسیاری از این افراد، اگر بخواهند که در این حرفه باقی بمانند،  احتمالاً باید از ریشه‌های خود جدا شده و به محل دیگری نقل‌مکان کنند.

انیمیشن هم مانند سایر فیلمها در ایالات متحده  کار خود را از ساحل شرقی آغاز کرد و ما به اینکه در زنده‌نگه‌داشتن این حرفه موثر هستیم، افتخار می‌کردیم. با اینکه هنوز هم چند استودیوی کوچک و برخی از شعبه‌های شرکتهای vfx بزرگتر در ساحل شرقی هستند، اما تعطیلی این استودیو یک ضایعه تاریخی‌ست.

خود استودیو

ساختمانی که Blue Sky در سال 2009  هنگام جابجایی از نیویورک به گرینویچ در کانکتیکات، به آن نقل‌مکان کرد، یک کارخانه کنسروسازی قدیمی بود. الان دیگر لزوماً به آن شکل نیست، زیرا برای ایجاد یک استودیو و چند شرکت غیرمرتبط دیگر بازسازی شده است. در ابتدا Blue Sky در طبقه سوم یک ساختمان سه‌طبقه قرار داشت و درست قبل از آنکه دیزنی در سال 2019 آن را بخرد، شروع به نوسازی و افزودن بخشی از طبقه دوم به فضای استودیو کرده بود.

آن زمان انرژی و هیجان بسیاری در این شرکت وجود داشت. به تازگی یک مدیریت جدید اداره استودیو را به دست گرفته بود، پروژه‌های هیجان‌انگیزی در حال توسعه و اجرا بودند و ساخت‌وساز گسترده تنها دلیل ظاهری بود که ما برای آنکه حس کنیم که حقیقتاً و به معنای واقعی کلمه بر روی کار ما سرمایه‌گذاری شده است، به آن نیاز داشتیم.

استودیوی گرینویچ در منطقه‌ای آرام و دنج و در احاطه درختان و زمینهای باز پوشیده از چمن واقع شده است. من خاطرات خوشی از راه‌رفتن روی طناب در وقت ناهار و یا تلاش برای سورتمه‌سواری و اسنوبورد بر روی تپه‌ها در فصل زمستان( اگر هوا برفی نبود) دارم. درست بیرون از محوطه ورودی آبگیری وجود داشت که برای هفته‌ها یک قوی تنها در آن بود.

ریشه‌هایش در تاریخ گرافیک کامپیوتری

استودیو Blue Sky به عنوان یکی از نخستین استودیوهایی که اقدام به ساخت انیمیشن با استفاده از cgi نمود، به صورت ذاتی یکی از پیشگامان این عرصه بود. تنها با نگاهی به بنیانگذاران این شیوه مشخص می‌شود که Blue Sky درست در کنار شرکتهای همتایش یعنی پیکسار و Pacific Data Images بوده و را از دهه 1980 این شیوه  را به فناوریهای موجود در این صنعت افزوده است.

یکی از این بنیانگزاران، یوجین تروبتزکوی ( Eugene Troubetzkoy) ، یک فیزیکدان هسته‌ای بود که به ارائه و معرفی شیوه ray-trace  ( شیوه ساخت تصاویر سه‌بعدی واقعی از اشیاء با کامپیوتر) کمک نمود. دیگری مایکل فرارو (Michael Ferraro)بود، برنامه‌نویسی که بر روی نخستین شبیه‌سازی‌های واقعیت مجازی (vr) برای نیروی دریایی ایالات متحده کار کرده بود. نفر سوم یک مهندس برق به نام کارل لودویگ (Carl Ludwig) بود که در ساخت سیستمهای ردیابی ماژول قمر آپولو  مشارکت داشت. این سه نفر با هم هسته اصلی استودیو CGI  ، رندر اختصاصی Blue Sky را که در تمام 13 فیلم بلند عرضه‌شده توسط این استودیو مورد استفاده قرار گرفت، بنا نهادند.

بعدها سه نفر دیگر به این بنیانگذاران اضافه شدند. یکی از این افراد آلیسون براون( Alison Brown ) بود که زمینه کارش بازاریابی و تبلیغات بود و دیگری دیوید براون (David Brown) (که هیچ نسبتی با آلیسون نداشت) و از بخش امور مالی به این قسمت آمده بود. نفر ششم کریس وج (Chris Wedge) بود که پیش از آنکه علاقه‌اش به کامپیوتر سبب شود که در مقطع ارشد رشته گرافیک کامپیوتری در دانشگاه اوهایو تحصیل کند،  تجربه کار هم در زمینه انیمیشن دوبعدی و هم در استاپ‌موشن را داشت.

اساس Blue Sky با تاریخچه استفاده از vfx در فیلم نیز گره خورده است. وج در سال 1982 در فیلم Tron محصول دیزنی در بخش MAGI/Synthavision کار کرده بود. فیلم Tuber’s Two Step، فیلمی که وج در سال 1985 به عنوان پایان‌نامه‌اش در دانشگاه اوهایو ساخته، یکی از اولین فیلم کوتاههای cg  بود که در آن  از تکنیک اسکواش و استرچ ( کشیدگی و فشردگی) (squash-and-stretch ) استفاده شده بود.

وقتی استودیوی Blue Sky در سال 1987 تأسیس شد، در یک دهه اول کار با ساخت تبلیغات و لوگو به حیات خود ادامه داد. در نهایت در سال 1999 به خاطر فیلم کوتاه Bunny برنده جایزه اسکار شد. فیلم Bunny در زمانی که فناوری rendering استاندارد به سادگی قادر به نمایش عناصری همچون خز، شیشه و فلز نبود،  در سطوح کار خود از این عناصر استفاده کرده بود. لودویگ توانست در استودیوی CGI ردیاب پرتویی خود را توسعه داده و یک شیوه تابش ( radiosity ) ایجاد کند که این امکان را فراهم می‌کند که در عین‌حال که نور بازتاب‌شده از سطوح پیرامون اشیاء مورد نظر را جمع می‌کند، بتوان  مسیر پرتوهای نوری را از نخستین سطح از منبع نور  مشخص کرد؛ با این شیوه سایه‌ها و روشنایی‌هایی ایجاد می‌شوند که عناصر قرار گرفته در پیرامون این اشیاء را به شکلی واقعی نشان می‌دهند.

بلافاصله پس از آن استودیو th Century Fox 20 ( قرن بیستم) از این فرصت استفاده کرد و در سال 2002 نخستین فیلم بلند این استودیو، عصر یخبندان، را به آن سفارش داد که کارگردانی این فیلم برعهده وج بود. از آنجا بود که این استودیو شروع به رشد کرد.

ماجرایی هست که  دوست دارم همیشه آن را برای دیگران تعریف کنم:  در سال 1992 استودیو Blue Sky یک آگهی تبلیغاتی برای یک تیغ اصلاح برقی درست کرد ؛ این آگهی به قدری طبیعی به نظر می‌رسید که داوران آن را واجد شرایط دریافت جایزه ندانسته و رد صلاحیت کردند، زیرا تصور می‌کردند که یک کار حقیقی‌ست و از cgi استفاده نشده است.

به عنوان کسی که برای تاریخ انیمیشن و حفظ فیلمها اهمیت قائل هستم، نگران این مسئله‌ام که بر سر آن آثار قدیمی، چه دیجیتال و چه غیر دیجیتال ، که در آن سرورها و سالن‌ها هستند، چه خواهد آمد.

حال‌وهوای یک شرکت نوپا (start-upاستارت‌آپ)

با اینکه استودیوی Blue Sky  یک استودیوی بزرگ بود و در بیشترزمان حیات خود به شرکتهای بزرگ تعلق داشت ( ابتدا شرکت فاکس و سپس دیزنی)، اما  اکثر اوقات به شکل خوشایندی حال‌و هوای یک شرکت نوپا را داشت. همیشه قدری حال‌وهوای نابلدبودن و مشتاق‌کار بودن وجود داشت که شاید در آن زمان ناامیدکننده باشد، اما وقتی که یک مشکل به تدریج کمتر می‌شد و در نهایت کاملاً حل می‌شد، حس رضایتبخشی ایجاد می‌کرد.

نکته‌ای که وقتی برای نخستین بار برای کار در استودیو Blue Sky درخواست کار دادم برایم قابل‌توجه بود، این بود که هیچ‌یک از مجموعه‌های ساخته‌شده در این استودیو شباهتی به یکدیگر نداشتند. هر کدام ظاهر و حسی کاملاً متمایز  و  یک زبان انیمیشن منحصربه‌فرد داشتند- از کارهای ماجرایی واقع‌گرایانه همچون Epic (2013) گرفته تا دنیای کارتونی و پر رمز و راز فیلم Horton Hears a Who! (2008). البته بزرگترین نمونه سازگارپذیری و انعطاف استودیو Blue Sky در مقابل سبکهای مختلف فیلم بادام‌زمینی « Peanuts» (2015) است که از نظر فناوری یک پدیده شگفت‌انگیز است. و من برای دیدن اوج گرفتن و پرواز نیمونای ما ( Nimona ) در این دنیا خیلی‌خیلی هیجان داشتم.

افراد و کارکنان

بعضی از کلیشه‌ها به این خاطر که واقعیت دارند به کلیشه تبدیل شده‌اند و این تصور که افراد حاضر در یک محل می‌توانند آنجا را بسازند یا ویران کنند، یکی از همین کلیشه‌هاست.

و آنها چه گروه بااستعدادی بودند. منظورم فقط مهارتهایی که در بخشهای کاری مربوط به خود ارائه می‌کردند،  نیست ، بلکه در مورد تمام توانایی‌ها و قابلیتهایی که استودیو را زنده نگه‌می‌داشت، صحبت می‌کنم: نوازندگان، نانواها، بازیکنان بازی kickball ، موتورسواران، صخره‌نوردان، شیشه‌گرها، پنیرسازها، کسانی که در تأمین امور مالی گارد امنیتی و نگهبانان کمک می‌کردند، کسانی که کیوسک فروش هات‌داگ را راه انداخته بودند، کلکسیونرهای اسباب‌بازی، عکاس‌ها و برادران Super Smash .

به کسانی فکر می‌کنم که باعث شدند که تا دیر وقت در محل کار بمانم، آخر هفته‌ها سر کار بروم و موقع اضافه‌کاری شامم را با آنها تقسیم کنم. به این حقیقت فکر می‌کنم که هر چند اسم همه آنها را نمی‌دانستم اما چهره همه‌شان را می‌شناختم و می‌دانستم که وقتی از کنارشان رد می‌شوم، به من لبخند می‌زنند و برایم سر تکان می‌دهند. حال به این موضوع فکر می‌کنم که  وقتی کوچکترین ارتباط انسانی واقعی می‌توانست  سختی این مسئله را قدری کمتر کند، شنیدن این خبر از راه دور تا چه حد می‌تواند برای همه ناراحت‌کننده باشد.

خطاب به تمام کسانی که در Blue Sky کار می‌کردند و حال از کنار هم پراکنده می‌شوند، می‌گویم: از آنجا که شما این مرحله را پشت‌سرخواهید گذاشت، دانستن اینکه این موضوع به معنای اینست که از این پس همه ما  می‌توانیم چهره‌های آشنای بیشتری در سراسر جهان ببینیم، قدری باعث آرامش من می‌شود. ممکن است این روح خلاق در حال حاضر خاموش شود، اما با گذشت زمان دوباره شکوفا خواهد شد. درست مثل اینست که Blue Sky همیشه وجود داشته و حال من بسیار واضح‌تر از قبل می‌دانم که Blue Sky برای همیشه وجود خواهد داشت، زیرا که ما به یکدیگر کمک کردیم تا افراد، هنرمندان و تکنسین‌هایی که امروز وجود دارند، ساخته شوند.  ما Blue Sky هستیم.

سید( Sid) در عصر یخبندان جمله‌ای دارد که می‌گوید: شما را نمی‌دانم ، اما ما عجیب‌ترین گروهی هستیم که تا به حال دیده‌ام.  مد

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب یک دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو