skip to Main Content

جیمز کاستیلو ، کارگردانِ مادریدنویر: ۵ نکته‌ای که ای کاش زمانی که برای اولین بار فیلم‌سازی را شروع کردم، کسی به من می‌گفت

سخاوتمند باشید: تصور نمی‌کنم لازم باشد این مطلب را خیلی باز کنم، مراقب اطرافیانتان باشید. فیلمسازی یک فرایند بسیار مشارکتی است و نیاز به این دارد که دیگران به شما اعتماد کنند. من دریافته‌ام که هرگاه بیشتر به خواسته‌ها و احتیاجات کسانی که با من کار می‌کنند، توجه کرده‌ام، توانسته‌ام که بهتر با آنها کار کنم.

افتخار این را داشته‌ام که به عنوان بخشی از مجموعه مطالب “۵ نکته‌ای که ای کاش زمانی که برای اولین بار فیلمسازی را شروع کردم، کسی به من می‌گفت” با جیمز A کاستیلو مصاحبه‌ای داشته باشم.

جیمز A کاستیلو طراح و کارگردان برنده جایزه، اهل لندن، انگلستان است.

محدودهکارهای او از تصویرگری تا کارگردان هنری در پروژه‌های واقعیت مجازی و هر نوع کاری بین این دو حرفه را شامل می‌شود. او به هر نوع کار هنری که محدودیتهای انیمیشن را به چالش بکشد، علاقمند است و علاقه زیادی به کشف سبک‌ها و تکنیک‌های جدید دارد.

آخرین پروژه‌های او عبارتند از کار به عنوان طراح شخصیت در Mitchels vs the Machines,، انیمیشن جدید محصول شرکت Sony Pictures (2020) و ۳Bellow از سری مجموعه جدید Arcadia اثر گوئیلرمو دل‌تورو (Guillermo del Toro) برای Netflix (2018). در چند سال گذشته، جیمز بیشتر بر روی پروژه‌های واقعیت مجازی کار کرده است: کارگردانی هنری Melita ( 2017) که بیشتر از ۱۲ جایزه بین‌المللی کسب کرده و به تازگی هم کارگردانی Madrid Noir (2021) که برای نخستین بار در جشنواره فیلم TRIBECA به نمایش درآمد و با نقدهای برجسته‌ای از سوی مردم و منتقدان همراه شد. این فیلم در جشنواره‌های کن و  Annecy و چند جشنواره دیگر نیز به نمایش درآمد. Madrid Noir هم‌اکنون در فروشگاه Oculus Quest قابل دسترسی‌ست.

بسیار سپاسگزارم که در این مصاحبه با ما همراه شدید! خوانندگان ما مایلند که بیشتر با شما آشنا شوند. ممکن است قدری بیشتر در مورد “ماجرای” پیشرفتتان برایمان بگویید؟

باعث افتخار من است!

من بزرگ‌شده مادرید ، اسپانیا هستم. مادرم ، کارمن، ایرلندیست و پدرم، سرجیو، اهل کوباست. ما سه برادر و خواهر هستیم و من بزرگترین فرزند خانواده هستم.  خانواده من کلاً با مهاجرت شکل گرفته است. والدینم، هر دو ، زمانی که خیلی جوان بودند ، کشورشان را ترک کردند. یکی از سلطه کمونیستها فرار کرد و دیگری به تبعیت از خانواده قدیمی ایرلندیش دست به مهاجرت زد.

من به شیوه کاملاً معمول اسپانیایی پرورش یافتم. در سالهای دهه ۹۰ اسپانیا در اوج شکوفایی اقتصادی خود بود و همه نسبت به آینده خوش‌بین بودند. فرانکو تنها ۱۴ سال قبل از به‌دنیاآمدن من از دنیا رفته بود و هر چند اوضاع خیلی سریع مطابق آنچه که از یک پایتخت مدرن اروپایی انتظار می‌رفت، پیش می‌رفت، اما با این حال اسپانیا همچنان با تاریخ پرفرازو نشیب خود دست‌به گریبان بود. این موارد، شرایطی‌ست که ممکن است در دوران کودکی خیلی متوجه آن نباشید، اما نحوه رشد شما را شکل می‌دهد.

به لطف وجود والدینم که هر دو زمینه‌هایی بین‌المللی و تا حدودی خلاق داشتند، من بدون آنکه درگیر این جنبه از تاریخ اسپانیا شوم، رشد کردم. منظورم از این حرف اینست که من یک کودک دوزبانه بودم. اغلب عموزاده‌ها، عموها و عمه‌هایم در کشور دیگری زندگی می‌کردند. من پسرعموهایی داشتم که مکزیکی، نیمه‌ایرلندی‌نیمه‌چینی و آمریکایی‌کوبایی بودند و این لیست همچنان هم ادامه دارد. من از کودکی در معرض فرهنگهای مختلفی قرار داشتم که درک مفهوم ملی‌گرایی صرف را برایم دشوار کرد، زیرا خانواده من از انتخاب یک پرچم و یا ریشه‌گرفتن در یک جای خاص امتناع می‌کردند.

با شروع قرن ۲۱ اسپانیا با مشکلات زیادی روبرو شد و رفتار من هم خیلی زود از یک کودک شاد و بی‌خیال به یک نوجوان ناامید تبدیل شد ، زیرا شاهد بودم که خوش‌بینی اطرافیانم نیز به نوعی پراگماتیسم بدبینانه بدل می‌شود. به ویژه آنکه خانواده من هم دوران بسیار سختی را می‌گذراند. پدرم کارش را از دست داد و مادرم سعی می‌کرد که کار جدیدی را شروع کند. در همین اوضاع من و خواهرو برادرهایم هم بی‌هدف سعی می‌کردیم راهی برای خروج از این شرایط پیدا کنیم.

من فقط یک راه برای خروج از این شرایط داشتم و آن هم علاقه‌ام به طراحی و نقاشی بود. خیلی زود راهم را انتخاب کردم و تصمیم گرفتم مهارتم در نقاشی را تقویت کنم تا بتوانم از طریق آن زندگی‌ام را بگذرانم. بنابراین وقتی زمانش رسید، از فرصت استفاده کردم و انیمیشن را آموختم و اینگونه بود که داستان من در حرفه فیلمسازی آغاز شد.

می‌توانید آنچه که شما را به این مسیر حرفه‌ای خاص کشاند، با ما در میان بگذارید؟

من در کودکی مدام طراحی و نقاشی می‌کردم و ماکت درست می‌کردم و همیشه آرزو داشتم که ایده‌های ذهنیم را کشف کنم و به کارهای هنری بپردازم. تا اینکه یک شب ، عمویم ، کلودیو، که برای شام کریسمس نزد ما آمده بود، دوربینی به همراه آورد و این اتفاق همه چیز را تغییر داد. سال ۲۰۰۱ بود و  The Phantom Menace به تازگی ساخته شده و به نمایش درآمده بود و من مثل هر کودک دوازده‌ساله‌ای در آن زمان، علاقه زیادی به آن داشتم. کلودیو که در آن زمان به عنوان یک فیلمبردار/ تدوینگر برای یک کانال خبری در ایالات متحده کار می‌کرد، چند آدمک اکشن از بازیگران اصلی آن فیلم را برایم آورد.

کلودیو که در زمان خودش انیمیشن را تجربه کرده بود، آنقدر در این مورد می‌دانست که اصول اولیه را برایم توضیح دهد. ما اسباب‌بازیها را باز  کردیم و دوربین فیلمبرداری زمخت را روی میز گذاشتیم و با اسباب‌بازیها یک فیلم کوتاه استاپ‌موشن ساختیم و همان شب فیلم ابتدایی و خام خودمان را در میان تشویقهای فراوان خانواده به نمایش درآوردیم.

وقتی به گذشته نگاه می‌کنم، برایم کاملاً روشن است که آن لحظه اهمیت زیادی در ایجاد ارتباط من با انیمیشن داشت.

 لطفاً در مورد بامزه‌ترین و یا جالب‌ترین ماجرایی که در دوران فیلمسازی برایتان اتفاق افتاده است، برایمان بگویید.

شاید یکی از عجیب‌ترین و غیرمنتظره‌ترین اتفاقاتی که در اوایل کارم برایم پیش آمد، ملاقات با فیل لُرد ( ۲۱ jump street, Spiderman: Into the Spiderverse) در یک شام کریسمس خانوادگی در میامی بود.

او ، یک کارگردان هالیوود، فقط در آنجا حضور داشت و داشت یک غذای مکزیکی می‌خورد. من تازه کار در حرفه انیمیشن را شروع کرده بودم و او  در آنجا خودش را به عنوان یک از بزرگترین شخصیتهای انیمیشن معرفی می‌کرد.

به نظر می‌رسید که فیل در میامی بزرگ شده بود و بر حسب تصادف خانواده‌اش با عموی من دوست بودند. داستان از این قرار بود که ظاهراً عموی من که تجربه کار انیمیشن را داشت، در دوران تحصیل فیل ، در یکی از نخستین کارهای او نقشی را بازی کرده بود. من چیزی در این مورد نمی‌دانستم، و می‌توانید تصور کنید که من کاملاً گیج شده بودم که چرا کسی مانند فیل باید عموی مرا بشناسد!

در تعریف از فیل باید بگویم که او خیلی مهربان بود و قدری در باره ساخت فیلم Lego با من صحبت کرد.

جالب‌ترین افرادی که با آنها برخورد داشته‌اید، چه کسانی بوده‌اند؟ چطور افرادی بوده‌اند؟ داستانهایی از این دست دارید؟

مدتهای مدید تصورم این بود که افراد جالب باید مسافر، افراد کارآفرین، هنرمند، جسور و مانند آنها باشند و هیچ مورد جالبی در محلات کوچک حومه شهر وجود ندارد.

من شانس این را داشته‌ام که زیاد سفر کنم و با اقشار مختلف و افرادی با زمینه‌ها و سبکهای زندگی متفاوت  در محیطهای معمولی و عاشقانه ملاقات کنم و به این نتیجه رسیدم که افراد و داستانهای جالب همه‌جا هستند.

ویژگی خاص زندگی ما آن چیزی‌ست که باعث می‌شود بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، زیرا ما دارای یک تجربه مشترک انسانی هستیم.

 هیچ‌یک از ما بدون کمک دیگران نمی‌توانیم به موفقیت دست پیدا کنیم. آیا شخص خاصی وجود دارد که به خاطر کمک به رسیدن شما به جایگاه فعلی‌تان از او سپاسگزار باشید؟ آیا ممکن است داستانی در این مورد برایمان بگویید؟

مسلماً، افراد زیادی هستند. قبلاً کمی در مورد عمویم صحبت کردم. او تقریباً نامزد دریافت عنوان ” حامی‌ترین عمو” است. من خیلی خوش‌شانس هستم که خانواده‌ام در این مسیر از من حمایت کرده‌اند، اما لشکری هم از معلم‌ها ، دوستان و همکاران هستند که با هم سبب پیشرفت من در این مسیر شده‌اند.

یکی از افرادی که باید از او اسم ببرم، دوستم خوانکو کرسپو (Juancho Crespo) است. گاهی اوقات به راحتی می‌توان به نامهای بزرگ فکر کرد، به چهره پدرانی که همیشه دست یاری به سویتان دراز کرده‌اند، اما جدیداً من بیشتر به دوستانی می‌اندیشم که در این راه مرا یاری کردند. من خوانکو را از دوران نوجوانی می‌شناسم ، او سالهاست که از من حمایت می‌کند و سالهاست که ما درگیر ماجراهای دیوانه‌وار می‌شویم. او کسی‌ست که همواره و در شرایط خوب و بد در کنارم بوده و بدون او من در جایگاهی که اکنون هستم، نبودم. در واقع ما توانستیم به صورت رسمی در فیلم ” Madrid Noir” با هم کار کنیم. او کارگردان هنری ما بود و همکاری با کسی که اهل زادگاهم بود و مادرید را به خوبی درک می‌کرد و می‌توانست با درک تمام نکات کوچک و ظریف کار روح تازه‌ای به سبک اسپانیایی این پروژه واقعیت مجازی بدمد، بسیار عالی بود.

ممکن است جمله‌ای به عنوان ” درس زندگی” موردعلاقه‌تان به ما بگویید؟ ممکن است بگویید که این جمله چه تأثیری بر زندگی شما داشته است؟

مادرم که زن بسیار عاقلی بود، همیشه به من می‌گفت، « تا زمانی که نتوانسته‌ای از فرصتی استفاده کنی، از وجود آن آگاه نخواهی بود.»  بنابراین، اگر بتوانید مسیری را که در پیش پای شما قرار می‌گیرد، ببینید، به احتمال زیاد آمادگی پیمودن آن را دارید. این تصور به من کمک کرد تا در لحظات تردید به خودم باور داشته باشم، چون همیشه فکر می‌کردم حتی اگر این مسیر مبهم یا ترسناک باشد، باز هم من آمادگی پشت سر گذاشتن این چالش را دارم و می‌توانم با پشت‌سر گذاشتن آن به عنوان یک انسان جدید از این مسیر خارج شوم.

این طرزفکر برای هر کسی که می‌خواهد نقش اصلی یک زندگی خلاق باشد، خیلی مهم است. من دائماً در موقعیتهایی قرار می‌گیرم که تصور می‌کنم آمادگی رویارویی با آنها را ندارم، اما با طی این مسیر می‌توان آمادگی لازم را کسب کرد. مثلاً زمانی که پروژه Madrid Noir را شروع کردم، اصلاً تصور نمی‌کردم که پروژه‌ای به این بزرگی را کارگردانی کنم. اصلاً نمی‌دانستیم که این پروژه به این بزرگی خواهد شد. اما من مسیر روشنی در پیش روی خودم داشتم و می‌دانستم که قرار است این مسیر را طی کنم و یک کارگردان شوم.

 من به تنوع در این صنعت علاقمندم. آیا می‌توانید سه دلیل برای خوانندگان ما بیاورید که چرا از نظر شما وجود تنوع در فیلم و تلویزیون اهمیت دارد؟ این تنوع چه تأثیر بالقوه‌ای می‌تواند بر فرهنگ ما داشته باشد؟

من می‌توانم صد دلیل برای این موضوع برایتان بیاورم!

من تصور می‌کنم عبارت ” حرفه سرگرمی” تنها می‌تواند نامی برای  آنچه  که ما صرفاً برای سرگرمی و پرت‌شدن حواسمان تماشا می‌کنیم ، باشد. چنین تعریفی از نظر من درست نیست. ما فقط سرگرمی ایجاد نمی‌کنیم، بلکه فرهنگ‌سازی می‌کنیم. ساختن فیلم، بازیهای ویدیوئی، موسیقی، برنامه تلویزیونی و … مسئولیتهایی به همراه دارد.

در گذشته موارد زیادی وجود دارد که هنرو جنبشهای اجتماعی در کنار هم  و الهام‌بخش یکدیگر بوده‌اند . مثلاً اگر جنبش حقوق مدنی نبود، ما فیلمها و موسیقی و هنر دهه ۶۰ را نداشتیم.

هیچ‌کس نمی‌تواند این موضوع را انکار کند که هنر مورد استفاده ما دنیایی را که در آن زندگی می‌کنیم، شکل می‌دهد.

سه دلیلی که من برای اهمیت وجود تنوع می‌توانم ذکر کنم، عبارت است از :

  • دیدگاههای تازه:

اگر از دید یک مخاطب صحبت ‌کنم، نه یک سازنده، همیشه به دنبال یک نگاه تازه یا تغییر در داستانهای آشنای قدیمی هستم. ایجاد تنوع نگاه از یک زاویه جدید به داستانهای قدیمی را تضمین می‌کند و آنها را جالب‌تر، اصیل‌تر و راضی‌کننده‌تر می‌کند.

RAMY یکی از برنامه‌های جدید و مورد علاقه من است، این برنامه یک کمدی مخصوص نوجوانان سنین بلوغ و در مورد یک پسر جوان در نیویورک است، اما از دید یک مسلمان عملگرا به مسائل نگاه می‌کند. این برنامه فوق‌العاده بود و دیدگاه تازه‌ای برای این قالب به همراه داشت؛ دیدگاهی که من به عنوان یک مخاطب ، تا به حال ندیده بودم.

  • آینه تمام‌نما و کامل جامعه امروز:

گاهی اوقات ، وقتی می‌شنوم دیگران در مورد ارائه آثار خود و تنوع صحبت می‌کنند، برایم کاملاً مشخص است که آنها در یک حباب محدود زندگی می‌کنند. من کار خاصی نمی‌کنم جز اینکه از پنجره نگاهی به بیرون بیندازم و مردمی را که با رنگها، نژادها و گرایشهای جنسی مختلف در اطراف من در حرکتند و زندگی می‌کنند ، ببینم. دیوانه‌کننده است که وانمود کنیم هنر باید بسیاری از ابعاد موجود در این جامعه را نادیده بگیرد. ما در یک جامعه متنوع زندگی می‌کنیم و آثار هنری که می‌سازیم باید این تنوع را نشان دهد.

  • داستانهای جدید

این یکی از واضح‌ترین دلایل است. در طول این سالها چند نسخه از یک داستان کاملاً مشابه را شاهد بوده‌ایم؟ باز هم به عنوان یک مخاطب می‌گویم که خیلی مشتاق تماشای داستانهای جدید هستم. مصرانه از شما درخواست می‌کنم که برایم دری به سمت دنیاها وواقعیتهای جدیدی که از آنها بی‌خبرم، باز کنید! یکی از نمونه‌های این‌چنینی برنامه POSE است، یک درام زیبا در مورد جامعه افراد تراجنسیتی نیویورک در دهه ۸۰ که در سراسر جهان محبوب شد. من قبل از دیدن این برنامه، هیچ‌چیز در مورد دنیای این افراد نمی‌دانستم و خیلی از این برنامه خوشم آمد.

جالب‌ترین یا هیجان‌انگیزترین پروژه‌هایی که الان روی آنها کار می‌کنید، کدامند؟

خیلی در مورد پروژه‌های جدید نمی‌توانم توضیح بدهم. همه آنها هنوز در حال ساخت هستند. اما نکته‌ای که می‌توانم بگویم اینست که دارم روی داستانهایی کار می‌کنم که ارزش حرفهایی که در این مصاحبه گفتم را حفظ کنند. به عنوان روایتگری که آثاری از خود به جای می‌گذارد که الهام‌بخش و نشان‌دهنده نسل جدید هستند، به شدت احساس مسئولیت می‌کنم.

یک هدف شخصی دیگر هم دارم و آن اینست که ژانر فیلمسازی را به صنعت انیمیشن وارد کنم، چیزی که نبودش را به خوبی حس می‌کنم و به عنوان مخاطب، دلتنگش هستم.

کدام جنبه از کارتان  بیشتر باعث می‌شود که به آن افتخار کنید؟ اگر ممکن است کمی در این‌باره توضیح دهید یا نمونه‌ای بیاورید.

تا زمانی که Madrid Noir تمام و پخش نشده بود، می‌گفتم قسمت ساخت فیلم ، قسمت موردعلاقه من است. قسمتی که در آن ابتدا یک ایده با آشفتگی‌های گیج‌کننده وجود دارد و به تدریج شفاف‌تر می‌شود تا به چیزی تبدیل شود که شخص می‌تواند از آن استفاده کرده و فیلم را بسازد. اما الان یک مسئله کاملاً جدید ،یعنی برقراری ارتباط با کار در سطحی کاملاً شخصی ، را تجربه کرده‌ام.

اخیراً در پادکستی تبلیغاتی برای Madrid Noir حضور داشتم و به شدت تحت تأثیر شور و شوق فراوان دو مجری پادکست هنگامی که درباره این پروژه و شخصیتهایش صحبت می‌کردند، قرار گرفتم. آنها دو مرد بالغ بودند که اعتراف می‌کردند زمانی که این VR را تجربه کرده‌اند، به گریه افتاده‌اند. داستانی که من نوشته بودم انسان را درگیر یک ماجرای احساسی می‌کرد و در انتهای کار ، فرد در حالی که شدیداً تحت تأثیر احساسات قرار گرفته، از این ماجرا خارج می‌شد. اصلاً انتظار نداشتم کاری که ساخته‌ام چنین تأثیری داشته باشد، این فوق‌العاده بود.

خیلی عالی‌ست. حال به سوال اصلی این مصاحبه می‌رسیم. پنج موردی که دوست داشتید در ابتدای کارتان به شما بگویند” چیست و چرا؟ لطفاً برای هر کدام نمونه یا مثالی بیاورید.

  • خوب است که دائم در حال کاوش و اکتشاف باشید.

اوایل کاملاً در مورد اینکه می‌خواهم در حرفه‌ام به کجا برسم، سردرگم و گیج بودم. برای مدتهای طولانی بی‌هدف به این طرف و آن طرف می‌رفتم، کارهای مختلف می‌کردم ، به کشورهای مختلف می‌رفتم و … . اوایل به خاطر نداشتن برنامه مشخص احساس گناه می‌کردم، اما به مرور زمان و آشکار شدن فرصتها دریافتم که تمام این موانع و مراحلی که در گذشته پشت سر گذاشته‌ام، لحظاتی بوده‌اند که مرا شکل داده‌اند و درسهای ارزشمندی در خصوص رهبری، خلاقیت، سازگاری و برقراری ارتباط با دیگران به من آموخته‌اند. اگر احساس می‌کنید که هنوز آن فیلمسازی که می‌خواهید باشید، نیستید، اشکالی ندارد. تا زمانی که در مسیرتان به جلو حرکت می‌کنید، مشکلی نیست و همه چیز روبراه است.

  • مراقب باشید:

تصور نمی‌کنم لازم باشد این مطلب را خیلی باز کنم، مراقب اطرافیانتان باشید. فیلمسازی یک فرایند بسیار مشارکتی است و نیاز به این دارد که دیگران به شما اعتماد کنند. من دریافته‌ام که هرگاه بیشتر به خواسته‌ها و احتیاجات کسانی که با من کار می‌کنند، توجه کرده‌ام، توانسته‌ام که بهتر با آنها کار کنم.

  • یک جامعه بسازید ، نه یک پادگان.

مخصوصاً در اوایل کارتان، هیچ‌کس دوست ندارد که با یک فرد ظالم و زورگو کار کند. به همکارانتان کمک کنید، با آنها همکاری کنید و از تلاشهای دیگران حمایت کنید. این کار هم به شما کمک می‌کند تا مطالب بیشتری بیاموزید و هم بتوانید گروهی از افراد را در اطراف خودتان  جمع کنید که مایلند موفقیت شما را ببینند و برای ساختن و همکاری با شما سرمایه‌گذاری کنند. این بهترین راه برای آنست که از عملکرد خوب و مناسب سیستم خود مطمئن شوید.

  • اصل هر چیز داستان است.

خیلی طول کشید تا بتوانم با این مسئله کنار بیایم. داستان مسئله اصلی و محور هر کار است. خیلی راحت می‌توان میان صدها کار دیگر که در حرفه فیلمسازی وجود دارند، از قبیل فیلمبرداری، انتخاب بازیگران، طراحی تولید، تبلیغ و بازاریابی و غیره سردرگم شد. وقتی موضوع اصلی که باید به آن بیندیشید، داستان کار است ، بخصوص برای کسانی مثل من که از دنیای طراحی به این حرفه آمده‌اند، خیلی پیش می‌آید که ابتدا از جلوه‌های بصری شروع می‌کنیم و بعد در ساختن محیط کار یا طراحی شخصیتها سردرگم می‌شویم. موقعیتهای زیادی برایم وجود داشته که مسیر اشتباهی را طی کرده‌ام، چرا که از یک طرح و نقاشی خیلی خوشم آمده و بعداً متوجه شده‌ام که داستان به آن نقاشی احتیاجی نداشته است، بنابراین خودتان را در آثاری همچون “گربه را نجات بده” اثر بلیک اسنایدر ، ” داستان” اثر رابرت مک‌کی و یا ( اثر مورد علاقه من) ” به سوی جنگل” اثر جان یورک قرار دهید و قدری بیشتر در مورد نحوه روایت داستانها بیاموزید.

  • شخصی‌بودن ایده‌تان را تا می‌توانید، حفظ کنید، این کار باعث می‌شود تا ایده‌تان به یک ایده جهانی تبدیل شود.

وقتی بچه بودم، همیشه فکر می‌کردم که کم‌جذابیت‌ترین فرد کره زمین هستم. به همین خاطر در آن دوران شدیداً درگیر خیالات و داستانهای غیرممکن بودم. من فکر می‌کنم ما غالباً از پذیرش این ایده که ” هر آنچه که می‌دانیم، بنویسیم” امتناع می‌کنیم، چون تصور می‌کنیم که این ایده بسیار محدودکننده است، حال آنکه باید به گونه‌ای برعکس به این قضیه نگاه کنیم. نوشتن آنچه که می‌دانیم راهی برای بیان تمام داستانهایی‌ست که می‌خواهیم روایت کنیم، نه محدود کردن خودمان. اگر بتوانید احساسات و عواطف اصلی داستانی را که قصد دارید روایت کنید، به خوبی درک و بیان کنید، دیگر تفاوتی ندارد که داستان در مورد موجودات بیگانه، اژدهاها ، گاوچران‌ها یا خون‌آشامها باشد، زیرا که موضوع اصلی ، انگیزه و ماجراهای درونی آنهاست ، نه سایر مسائل مربوط به طراحی آنها. به این موضوع با دقت نگاه کنید ، آنگاه متوجه می‌شوید که کلید اصلی تمام داستانهایی که تا به حال روایت شده‌اند، در دستان شما قرار دارد.

موقع ساختن یک فیلم، کدامیک از عوامل _ بینندگان، منتقدان، سرمایه‌گذاران و یا دیدگاه هنری شخص خودتان _ بیشترین تأثیر را در انتخابهای هنری و سینمایی شما دارند؟ در صورت امکان برای پاسختان نمونه یا مثالی ذکر کنید.

من متوجه شده ام که هیچ‌کس تا زمانی که بهره‌ای از یک فیلم نبرد ، هزینه‌ای بابت ساخت آن به من پرداخت نخواهد کرد. این بهره لزوماً به معنای سود مالی نیست، ممکن است در معرض دید قرار گرفتن، تقدیر شدن ، بردن جایزه و مانند آن باشد. فیلمسازی  کار پرهزینه‌ایست، فرقی نمی‌کند چه نوع فیلمی باشد، فیلم انیمیشن، فیلم VR یا فیلم واقعی. در اغلب اوقات شما چندین سرمایه‌گذار دارید که هرکدام هم انتظارات متفاوتی دارند. به همین خاطر پس از تأمین منابع مالی نخستین فیلمم، به سختی توانستم خواسته‌ها و رویاهای شخصی و هنری خودم را در اولویت قرار دهم. باید توازنی بین اینها وجود داشته باشد.

این تعادل برای من به نوعی تعادل بین مخاطب و خودم است. شما به عنوان یک کارگردان/ نویسنده ارتباط جالبی با نحوه واکنش جهان نسبت به اثری که خلق می‌کنید، برقرار می‌کنید. هر وقت چیزی می‌نویسم، اول به عنوان یک مخاطب به آن نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم که آیا برای تماشای آن هزینه‌ای پرداخت خواهم کرد یا خیر. همچنین آن نوشته را به دوستان و همکارانم نیز عرضه می‌کنم تا ببینم چقدر برای انجام آن هیجان‌زده می‌شوند و آیا این همان چیزیست که آنها می‌خواهند.

اغلب اوقات نخستین انگیزه من برای ساخت اثری دقیقاً اینست که به دنبال ساخت فیلم، برنامه و یا بازیهایی هستم که تا به حال ساخته نشده‌اند. به همین خاطر پیش می‌روم و آنها را می‌سازم و در نهایت تبدیل به چنین اثری می‌شوند.

من به این باور رسیده‌ام که اگر بتوانم اثری خلق کنم که به اندازه کافی قوی باشد ، که مخاطبینی برای آن وجود داشته باشد و ارتباط شخصی و عمیقی با مطالب موجود در آن برقرار کنم ، احتمالاً کسانی هم خواهند بود که در ساخت آن به من کمک کنند.

شما فرد تأثیرگذاری هستید. اگر بتوانید حرکتی را آغاز کنید که بیشترین منفعت را برای بیشترین افراد داشته باشد، چکار می‌کنید؟ هرگز تصورش را هم نمی‌کنید که ایده شما می‌تواند باعث ایجاد چه حرکتی شود.

نمی‌دانم آیا من فرد مناسبی برای شروع یک حرکت هستم یا خیر. من زیادی خیال‌بافی می‌کنم.

من اعتقاداتی دارم که فکر می‌کنم در بیشتر مردم هم وجود دارند. من از هر حرکتی که سبب شود اوضاع متعادل‌تر شود، فاصله بین ثروتمندان و فقرا کمتر شود ، برای حقوق افراد محروم مبارزه کند و ارزشهای فرهنگ ما را ارتقاء بخشد ، حمایت می‌کنم. از نظر من این به آن معنی‌ست که به جای آنکه من یک جنبش جدید راه بیندازم، همه ما باید در هر جایگاهی که هستیم و با هر کاری که می‌توانیم از جنبشهای موجود حمایت کنیم، خواه این کار نشان دادن اتحاد و همراهی با جنبشهایی همچون  Me Too، Black Lives Matter و یا فعالیتهای زیست‌محیطی باشد.

 ما این افتخار را داریم که بسیاری از بزرگان حوزه تجارت، سرمایه‌گذاری VC، ورزش و سرگرمی این مطلب را می‌خوانند. آیا در جهان یا ایالات  متحده کسی هست که مایل باشید  به صورت خصوصی یک صبحانه یا نهار با وی صرف کنید؟ ممکن است او هم این مطلب را بخواند.

در حال حاضر کمتر فیلمسازی در جهان وجود دارد که کارهایش جالب‌تر از کارهای گوئیلرمو دل‌تورو باشد . اگر می‌توانستم با او غذا بخورم و در مورد داستانهای عامیانه، افسانه‌ها و قدرت داستان‌پردازی صحبت کنم، همین فردا با هواپیما عازم دیدارش می‌شدم.

وب سایت جیمز کاستیلو

اینستاگرام جیمز کاستیلو


+

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب 0 دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو