چرا برخی بهتر از بقیه طراحی میکنند؟
از زمانی که انسان شروع به آفرینش هنر کرد، تقسیمبندی در این زمینه کاملا واضح بود!، اول: افرادی که به خوبی میتوانند اجسام و چیزها را شبیه به خودشان بکشند. دوم: افرادی که ساعتها تلاش میکنند تا بلکه بتوانند فقط تناسبات و زوایا را درست طراحی کنند. تحقیقاتی درحال انجام است تا به این پرسش پاسخ دهد. به نظر میرسد که داشتنِ توانایی طراحی واقعگرایانه از ۳فاکتور اصلی تشکیل شده است:
۱-چگونه فرد واقعیت را درک میکند.
۲-کیفیتِ بهخاطر آوردنِ اطلاعاتِ بصری در فواصل زمانی.
۳-انتخابِ موضوعی که فرد قصد طراحی آن را دارد.
اگر به آدمکهای خطی چسبیدهاید، خبرها برایتان خوب است، بر اساسِ تحقیقات انجام شده در کالج لندن مشخص شده که افراد میتوانند با تمرین قابلیتهای ذهنی خود را بهبود ببخشند.
افرادی هستند که محیط پیرامون خود را آنطور که باید نمیتوانند طراحی کنند و از واقعیت فاصله میگیرند. هنگامی که به موضوعی نگاه میکنیم، سیستمِ بینایی اطلاعاتی از قبیل: ابعاد، شکل و رنگ را دریافت میکند، پژوهشها در طی ۳سال گذشته نشان داده که سوءتفاهمها در این پروسه روی تصویر طراحی شده تاثیر خواهد گذاشت و خطاهای طراحی بروز میکند. برعکس، این سوءبرداشتها میتوانند به درک بهتر ما از جهان کمک کنند!. به عنوان مثال: موضوعات وقتی به ما نزدیک هستند بزرگتر و هنگامی که از ما دورتر هستند، کوچکتر میشوند. با این حال، سیستم بصری با “ثباتِ اندازه” تمامی آنها را به یک اندازه درک میکند صرفنظر از میزان دوری و نزدکی سوژه، سیستمِ بصری میداند که سوژهی دورتر بزرگتر از حد معمول خود شده است ولی اطلاعاتِ نادرستی از آنچه چشم درحالِ دیدن هست به مغز میفرستد.
افرادی که بیشترین خطا را در طراحی اندازه، شکل، رنگ و کنتراست دارند، ممکن است بدترین طراحی را داشته باشند. بر اساس تحقیقی که Justin Ostrofsky و دانشجویان او در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه بروکلین داشتند مشخص شد کسانی که طراحی خوبی دارند، توانایی نادیده گرفتنِ سوءتفاهمات بصری را دارند و آنچه که واقعا چشمانشان درک میکند را طراحی میکنند.
ربکا چمبرلین روانشناس دانشگاه لندن معتقد است: اشتباه در درک تصویر، تنها بخشی از این مشکل است. او و همکارانش به تازگی آزمونی برای بررسی نقش “حافظهی بصری” در فرایند طراحی ترتیب دادند. آنها معتقد هستند مهارت در طراحی، نتیجهی به خاطر سپردنِ روابطِ ساده میانِ موضوعات است. مثل زاویهی میانِ دو خط. علاوه بر این به نظر میرسد طراحی یا نقاشی به درگیری و تمرکز میانِ روابطِ کل موضوعات و همچنین ایزوله کردن از کل میباشد. او میافزاید: شاید توانایی سوئیچ کردن میان دیدنِ جزئیاتِ موضوع یا سوژه با کلیتِ آن باعث طراحی خوب در افراد باشد. او معتقد است که زندگی کمی اسرارآلود است!.
ازین گذشته، هنرمندانِ ماهر بهتر میتوانند تصمیم بگیرند کدام بخش از موضوع نیاز است تا پرداخته شود و هنگامی که بخش مهم انتخاب شد، به خوبی میتوانند روی آن بخش تمرکز کنند و جاهای غیرلازم و جزئیاتِ نزدیک به بخش اصلی را نادیده بگیرند.
شیطانِ خبیث در جزئیات پنهان شده است!. محققان در تلاشند تا با دقت تمام عواملی که روی یک طراحی و دقتِ آن تاثیر میگذارد را شناسایی کنند. با اینحال همه میتوانند آن را یادبگیرند. خانم چمبرلِین میگوید: شکی نیست که تمرین، بخش بزرگی از تبدیل شدن به یک طراح خوب است. برخی ممکن است که استعداد در دقت ادراک و حافظهی بصری داشته باشند اما کسانی که این استعداد را ندارند، با ترفندهایی این بخش را تقویت میکنند.
بر اساسِ این تحقیقات، روانشناسان این کارها را برای بهبود هرچه بهتر طراحی ارائه کردند: تمرکز برای تمامصفحه کردنِ اندازه طراحی روی کاغذ. تاکید نگهداشتنِ موضوع اصلی و فرعیات آن با نشان دادنِ نحوهی قرارگیری آن در فضا. تمرکز روی فاصله میانِ سوژهها و فضاهای منفی و مثبت یا فضای خالی میانِ موضوعات. همچنین توصیهویژه ایشان تفکر خطی میانِ مناطق روشن و تیره است.
همانطور که Chris McManus عضوی از تیم تحقیق خاطرنشان کرد که: “فقط چند مهارتِ انسانی وجود دارد که با تمرین و ممارست بهبود نمیبخشند.”
واقعا ممنون آقای رضوی
مچکرم، خواهش میکنم:)
عالی بود ، واقعا برام جالب بود، مرسی
خواهش میکنم.