skip to Main Content

کارگردان چه چیزی را هدایت می‌کند (بخش دوم)

map

یک نقشه، قلمرو نیست

این حقیقت که یک نقشه، قلمرو نیست کاملا واضح و مبرهن به‌نظر می‌رسد، اما چیزی که واضح نیست این است که حقیقتاً  ما هرگز مستقیما با قلمرو سر و کار نداریم. تمام تجربه ما از جهان، از طریق نقشه‌های آن بدست می‌آید. نقشه‌های ما با استفاده از تصاویر، صداها، کلمات و سَمبل‌ها- به عبارت دیگر از طریق اطلاعات حسی، جهان را به ما نشان می‌دهند.

یکی از عملکردهای ذهن ما این است که همانند فیلتری عمل می‌کند تا از ذهن در مقابل انباشته شدن اطلاعات محافظت کند. اگر مغز این قابلیت فیلترینگ را نداشت، ما بطور مداوم غرق بمبارانی از حواس می‌شدیم. این فرایند فیلترینگ اطلاعات را بشکل الگوها سازمان‌بندی می‌کند. انسانها بطور مداوم در پی الگوها هستند و متوجه حتی کوچکترین تغییر در الگوها می‌شوند. ما با انبوهی از اطلاعات سر و کار داریم و سازماندهی آنها بشکل الگو راهی برای پردازش آنهاست. مشخص‌ترین الگوها طرح‌های بصری‌اند. اما ما از الگوهای آب و هوا، نحوه صحبت کردن افراد، الگوهای موسیقی و ترافیکی آگاهیم. الگوها همه جا هستند. تعریف کردن یک داستان، سازماندهی آن به شکل الگو ست.

برنامه ریزی عصبی- کلامی( NLP ) ، مطالعه چگونگیِ برنامه‌ریزی ذهن، توسط زبان است. زبان همانند یک نرم افزار برای ذهن ماست. بر اساس نظریه برنامه ریزی عصبی-کلامی، ما بطور پیوسته در حال حذف، تعمیم و تحریف اطلاعاتی هستیم که راجع به جهان دریافت میکنیم تا ذهن ما دچار انباشتگی و اضافه‌بار نشود. به عبارت دیگر، ما به بیشتر اطلاعاتی که در معرض آن قرار می‌گریم توجه نمی‌کنیم- آنها را حذف می‌کنیم. همچنین به کلیشه‌ها متکی هستیم- آنها را تعمیم می‌دهیم و کلیت می‌بخشیم. ما چیزهایی که با جهانبینی ما مطابقت ندارند را تحریف می‌کنیم.

ما انسانها موجودات بدبختی هستیم که همیشه در حال حفظ انرژی شناختی خودمانیم. با توجه به توانایی محدود ما در پردازش اطلاعات، برای ساده کردن مشکلات پیچیده، اغلب استراتژی‌هایی از قبیل مسیرهای جانبی را اتخاذ می‌کنیم؛ بدون فکر کردن، یک نتیجه‌گیری یا پیشنهاد را میپذیریم که نه تنها دلیل منطقی ندارند، بلکه با یک مسیر ساده قانع کننده همراه‌اند. طبق مدل‌های پردازش اطلاعات، یک پیغامِ قانع‌کننده،  باید از مجموعه مراحل مهم، عبوری موفقیت آمیز داشته باشد. اول از همه، پیغام مورد نظر باید توجه مخاطب را به خود جلب کند؛ پیغام‌هایی که نادیده گرفته میشوند تاثیر قانع‌کنندگی بسیار کمی دارند. دوماً، بحث‌های مطرح شده در پیغام باید قابل درک و فهم باشند. سوماً، مخاطب باید استدلا‌های مطرح شده در پیغام را یادبگیرد و در نیتجه‌گیری خود، آنها را بعنوان استدلال‌هایی صحیح بپذیرد؛ کار تبلیغ‌کننده و سایر متقاعدکنندگان این است که استدلال‌هایی در حمایت از موضوع مورد نظر یاد بدهند ، تا این استدلال‌ها در زمان و مکان مناسب به راحتی قابل یادآوری باشند. در نهایت، دریافت‌کننده پیام، زمانی به این علم آموخته‌شده جامع عمل می‌پوشاند که انگیزه‌ای برای آن داشته باشد؛ ما زمانی یک پیام قانع‌کننده را می‌آموزیم، می‌پذیریم و بدان عمل می‎کنیم که نتیجه‌بخش باشد.

ادامه بخش پایانی

این مطلب یک دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو