15 نکته برای طراحی بهتر شخصیت برای پروژههای انیمیشن – قسمتِ اول
دیوید ملینگ (David Melling) نویسنده و تصویرگر در خصوص اینکه چگونه با استفاده از اغراق، روایت صامت، وسایل صحنه و سایر چیزها به شخصیتهای کتابش جان میبخشد، برایمان سخن میگوید.
زمانی از من خواستند که سه مهارت مهم یک تصویرگر موفق کتاب را نام ببرم. این سه مهارت از نظر من عبارتند از مهارت در ترسیم، طراحی شخصیت و ایجاد احساس و عواطف ، البته این سه مورد اولویت خاصی نسبت به یکدیگر ندارند. بدیهیست که افراد دیگر نطرات خود را در مورد این سه مهارت دارند ، اما من به خاطر نوع تصویرگری کتاب که برایم جذابیت دارد، این سه مورد را بیشتر قبول دارم.
به عقیده من طراحی شخصیت هم به اندازه سایر مهارتها اهمیت دارد. اما شخصیت چیست! و چطور شخصیت را پیدا و یا خلق میکنند؟ و هنگامی که شخصیت وجود داشته باشد ، چگونه میتوان به بهترین شکل ممکن در کار خود از آن استفاده کرد؟
در اوایلی که شروع به کار کرده بودم، شخصیتها را با نگاه کردن به کتابها و آثار هنری مورد علاقهام و پرسیدن این سوال از خودم که چرا آن شخصیتها را دوست دارم ، پیدا میکردم. به نظر میرسید که هر بار که این سوال را از خودم میپرسیدم جواب این سوال همان شخصیت بود. همه ما امیدواریم که کار هنری ما برای سطح گستردهای از مخاطبان جذاب باشد، اما جذابیت شخصیت یک امر ذهنی است. از این نظر هیچ برگه و راه جادویی خاصی برای طراحی شخصیت وجود ندارد – با این وجود من آموختهام که کارهایی هست که میتوان انجام داد ، این کارها میتوانند در جان بخشیدن به شخصیتها که با همراهی کمی “شانس” میتوانند احساسات و عواطف دیگران را تحریک کنند، موثر باشند.
1- کاراکترشیتها
وقتی از یک طرح خاص خوشم میآید، یک برگه شخصیت یا کاراکترشیت برایش درست میکنم. اینجا رافلز (Ruffles) وقتی که روی صفحه در حال دویدن، واکنش نشان دادن، پاسخ دادن و …. است، درست مثل یک تولهسگ کوچولوست. او یک سگ است، اما یک موجود نوپا نیز هست و من سعی کردهام که بازیگوشیاش را در این تصویر نشان دهم. در عین حال میخواهم کاری نکنم که جلوهای بیشاز حد انسانی به وی بدهم. (به همین خاطر مثلاً موقع نشستن پاهای عقبیاش را به سمت جلو دراز نمیکند).
موقع نقاشیکشیدن از خودم میپرسم ، او چطور موجودیست؟ خجالتیست؟ جسور است یا بداخلاق است؟ چطور راه میرود؟ سرحال و تندرست است؟ ظریف است یا پرجنبوجوش است؟ پاسخ تمام این سوالها در نقاشی لحاظ میشود و امیدوارم که به تکمیل شخصیت کمک کند.
2- طراحی شخصیتی که درست و مناسب به نظر برسد به زمان احتیاج دارد.
طراحی یک شخصیت اصلاً کار سادهای نیست و به ندرت پیش میآید که یک شخصیت خیلی سریع طراحی شود. هر قدر بیشتر نقاشی میکشم، طرحهای بیشتری ( به لحاظ تناسبها، شکل و ….) بر روی کاغذ در مقابلم قرار میگیرد. این دو نسخه متفاوت از Hugless Douglas نشان میدهد که این شخصیت از ایده اولیه تا طرح نهایی چقدر تغییر کرده است. حالا که دقت میکنم تعجب می کنم که قبلاْ چطور متوجه سر کوچک، دستهای بلند و گونههای شبیه به همسترش نشده بودم! در نهایت به تناسبهای درست میرسم. هنوز هم موجود بامزهایست، اما با توجه به پنهان بودن دهانش، باید بر روی سایر ویژگیهایش بیشتر تکیه کنم. طرز قرار گرفتن گونهاش بر روی تختهسنگ به القای این حس که « نیاز دارم مرا بغل کنید» کمک میکند.
3- حیواناتی زنده و جاندار رسم کنید.
یک بار از من خواستند که یک گربه گرسنه را که در مقابل یک ظرف غذای خوشمزه نشسته است، بکشم. برخی از ویژگیهای اصلی کار داشتن ولع، هیجانزده و منتظر بودن بود، خب من گربه ، گوشها و پنجههایش را ، تقریباً به صورت قرینه کشیدم. نتیجه یک موجود خشک و نهچندان جذاب بود. سایهاش اصلاً به شکل گربه نبود( بعداً در این مورد بیشتر توضیح میدهم). مهم هم نبود که چقدر برای نشان دادن حالات چهرهاش تلاش کردهام، حالت چهره خوب از آب درنیامده بود ……. و کارم هم خوب نشده بود! هر وقت طرح شخصیتی را میکشم، آن را به صورت یک موجود زنده و جاندار تصور میکنم. دم حیوان به صورتی متفکرانه در حال پیچوتاب خوردن است. این ببر ایستاده اما قطعاً یک موجود زنده است.
4- طرحهای متوالی و پشتسرهم
به عنوان بخشی از روند تکمیل شخصیت/داستانم ، تمرینی را که موریس سنداک (Maurice Sendak) ، نویسنده و تصویرگر، ایجاد کرده است را به کار گرفتم. او این تمرینها را طرحهای فانتزی (Fantasy Sketches) مینامید. برای این کار از سمت چپ و بالای یک صفحه A4 شروع به نقاشی میکنم و در یک زمان ثابت ده دقیقهای خیلی سریع تا پایین و سمت راست صفحه نقاشی میکشم. کار را با یک شخصیت تصادفی ( انتخابنشده) شروع میکنم و سعی میکنم یک ترتیب و توالی مشخص را دنبال کنم و ببینم چه اتفاقی میافتد. سعی میکنم خیلی مکث نکنم و خیلی به نقاشیها فکر نکنم. اغلب اوقات نتیجه کار یک داستان منطقی یا کامل نیست، اما بیشتر مواقع به نتیجه مفیدی دست یافتهام.
5- ترکیبی از یک حیوان و یک موجود خیالی
من ترجیح میدهم حیوانات و تصاویر خیالی بکشم، در هنگام پرداختن به موضوعات مهم و حساس ، در کتابهای کودکان، حیوانات از محبوبیت بیشتری برخوردار هستند. بر حسب مورد و در مواقع خاص با استفاده از محدوده استعاری حیوانات و موجودات خیالی میتوان خطر ایجاد توهین و یا روبرویی با مسائل چالشبرانگیز را کاهش داد، البته من این موضوع را به اکثر کارهایم تعمیم میدهم ، اما در کتاب مصورم ، داستان جک فراست (The Tale of Jack Frost) ، این شانس را داشتم که قدری عمیقتر به کاوش در دنیای خیال بپردازم ؛ با اینکه دیوهای کوتوله داستان در اصل ظاهری انسانی داشتند، اما با آنها مانند حیوانات وحشی برخورد کردم. از نظر من دنیای خیال این امکان را فراهم میکند که بتوان قدری بیشتر و عمیقتر با شخصیتها کار کرد.
6- اغراق ( که گاهی اوقات کمش هم زیاد است).
اغراق میتواند ابزار موثری باشد که از حالت افراطی ، تقریباً “کارتونی” تا حالات ترکیبی ظریفتر را شامل شود. هر کدام از این حالتها در محل مناسب خود، قابلقبول است. در اینجا عمداً تصمیم گرفتم که یک خروس به ظاهر واقعی را بکشم تا ببینم چطور با چندتغییر کوچک در ویژگیهای ظاهریش به یک شخصیتقابللمستر دست پیدا کنم. خط ابی نسبتهای اصلی و اولیه را نشان میدهد. میبینید که منقارش را دراز کردهام، گوشه دهانش یک خط انداختهام، شکل چشمش را باریک کردهام( که یک حالت غیرمعمولی انسانی به آن داده است) و غبغبهای زیر نوکش را به شکلی اغراقامیز درآوردهام. تأثیری که این تغییرات میتوانند داشته باشند، خیلی جالب است، حالا دیگراین خروس نمایی کاملاً انسانی دارد.
7- بیان احساسات از طریق تقارن
میدانم که پیشاز این گفت که بهتر است از تقارن دوری کنید وگرنه با خطر داشتن طرحی خشک و بیجان روبرو خواهید شد، اما استثناهایی هم وجود دارد. در واقع در بعضی مواقع ، تقارن میتواند خیلی قدرتمند باشد. وقتی این سگ کوچولو را میکشیدم، به این موضوع فکر میکردم. سعی داشتم که با مرتب و دقیق کشیدن آن مانع هر گونه حواسپرتی بیننده شوم: با متقارن کشیدن گوشها و نبودن تحرک در ابروها میخواستم بیننده فقط به آن چشمهای درشت و پراحساس توجه کند ( هر چند معمولاً ابروها را برای بیان حالوهوای شخصیت کمی نرمتر و منحنیتر کردم.). فکر میکنم این حالت چون حرکتی ندارد، برای این کار مناسبتر است.
ادامه مطلب را در قسمت دوم مطالعه کنید.
این مطلب 0 دیدگاه دارد.