ژاک دروئین، استاد انیمیشن Pinscreen در سن ۷۸ سالگی دار فانی را وداع گفت
درگذشت ناگهانی ژاک دروئین، انیماتور ، در اثر سکته مغزی بسیاری از دستاندرکاران حرفه انیمیشن ، به ویژه اعضای هیئت ملی فیلم کانادا را (NFB[1]) ، جایی که او چندین دهه از اعضای ماندنی و دوستداشتنی در آن فعالیت میکرد، در بهت و حیرت فرو برد.
هلن تانگوآی Hélène Tanguay یکی از همکاران سابق NFB میگوید، « من تصور میکردم که او یک انسان جاویدان است. »
دان مکویلیامز، از فیلمسازان NFB، میگوید،« من همیشه او را به عنوان یک انسان جوان میدیدم. ژاک یک جنتلمن واقعی با ارادهای آهنین بود، چرا که در پی شناخت شرایط انسانها بود و سبب پیشرفت هنر فیلم انیمیشن شد. »
تمام جامعه انیمیشن، دروئین را به خاطر تسلطش در کار با pinscreen، دستگاهی که توسط الکساندر آلکسیف و کلر پارکر اختراع شده، به خاطر خواهند سپرد. استفاده دروئین از این ابزار نادر مجموعهای از آثار منحصربهفرد ، از قبیل Mindscape ( 1976)، Nightangel ( به عنوان کارگردان همکار با براتیسلاو پوجار ، ۱۹۸۶) و آخرین فیلمش ، Imprints(2004) را برای ما به یادگار گذاشته است.
دروئین در سال ۱۹۴۳ در مونتجولی، ایالت کبک متولد شد. آشنایی وی با NFB در دوران نوجوانیاش آغاز شد. در ژانویه ۲۰۲۱ شرح داد که ،« والدینم در سال ۱۹۵۵ به مونترال نقلمکان کردند و این زمان مصادف با زمانی بود که داشتند ساختمان NFB را میساختند. ما در منطقهای زندگی میکردیم که کارمندان NFB که از اتاوا به آنجا آمده بودند، آنجا به دنبال خرید خانه بودند. به همین خاطر من خیلی زود با NFB آشنا شدم. »
چند سال بعد ، زمانی که دروئین آخرین سال تحصیل خود در مدرسه هنرهای زیبای مونترال ( L’École des Beaux-arts de Montréal) را میگذراند، سرانجام توانست وارد دفتر مرکزی جدید NFB که رنگآمیزی دیوارهایش به تازگی تمام شده بود، بشود. « (انیماتور) کاج پیندال هر از گاهی سخنرانی میکرد و ما یک روز به NFB رفتیم تا در سخنرانی او شرکت کنیم. این نخستین باری بود که وارد NFB شدم.»
نمایشگاه Expo 67 که در مونترال برگزار شد، سبب شد که علاقه دروئین به انیمیشن بیشتر شود. اوبه یک نمایشگاه انیمیشن رفت و در آنجا بود که نمونه اولیهای از دستگاه pinscreen ساختهشده توسط آلکسیف و پارکر را دید. « به یاد دارم که صفحات انیمیشن متعددی را در این نمایشگاه جهانی دیدم. این دستگاه عالی بود.»
در سال ۱۹۶۸، دروئین برای تحصیل در رشته فیلمسازی به غرب، به دانشگاه UCLA ، رفت. « تنها یک کلاس انیمیشن را در آنجا گذراندم که خیلی ابتدایی بود و علاقهای به آن نداشتم. یادگرفتم که دوپشییتها را بسازم و آثار هنری آماده کنم، اما دانش انیمیشن من بسیار محدود بود. » دروئین قبل از فارغالتحصیلی از UCLA ، چند فیلم از جمله انیمیشن کوتاه “نامه” ( The Letter) را ساخت.
در بازگشت به مونترال، دروئین به عنوان تدوینگر برنامههای ورزشی تلویزیون شروع به کار کرد. وی پیش از آنکه جسارت این را پیدا کند که با چند کار انیمیشنی که ساخته بود، به NFB برود، چند سالی کار تدوین برنامههای تلویزیونی را ادامه داد. « چند کار پیکسلی و برشی انجام داده بودم و امید چندانی به آینده کارم نداشتم. خیلی از کارهایم راضی نبودم، به همین خاطر به دیدن رنه جودوین ( René Jodoin) سرپرست واحد فرانسوی انیمیشن NFB رفتم. » حدود یک سال بعد دروئین تماسی از منشی جودوین دریافت کرد که او را تشویق میکرد تا برای شرکت در دوره سهماهه آموزش انیمیشن درخواست دهد. او هم برای مصاحبه رفت و انتخاب شد. دروئین در دوران کارآموزی با دستگاهی برخورد کرد که مسیر زندگیش را تغییر داد. « به من گفتند که دستگاه pinscreen آلکسیف آنجاست. من یک دوربین ۱۶ میلیمتری Bolex داشتم و ( نورمن مکلارن، فیلمساز) به من گفته بود که میتوانم چند روز صرف تست این دستگاه بکنم. » دروئین، قبلاً در مدرسه کارهای حکاکی کرده بود و چیزهایی در مورد امکانات این دستگاه میدانست. « تصور میکردم که من بهترین فرد برای تست این دستگاه هستم. حس میکردم که ارتباط خاصی با این دستگاه دارم، زیرا مخترع آن هم یک حکاک بود ( آلکسیف). من در زمان بسیار مناسبی در آنجا حضور داشتم و این امر زندگی مرا تغییر داد. »
در باقی مدت کارآموزیش، دروئین همچنان به کار با pinscreen ادامه داد و در نهایت سه کار تمرینی را با این دستگاه به پایان رساند( ۱۹۷۴). دروئین پس از اتمام کارآموزی به کار تدوین بازگشت. چند سال دیگر زمان برد تا او به NFB بازگردد و ایده فیلم Mindscape را مطرح کند، این فیلم pinscreen داستان نقاشیست که وارد نقاشیهای خودش میشود.
دروئین میدانست که قصد دارد فیلم بیکلامی بسازد که واقعیت و خیال را به هم پیوند دهد. او چنین شرح میدهد:
من کارهای Saul Steinberg را خیلی دوست داشتم. یکی از آنها تصویر هنرمندی بود که یک اثر انگشت روی سرش بود. متوجه شدم که منظور از آن تصویر، تأثیریست که یک نقاشی از خود به جای میگذارد. در آن زمان به کارل یونگ هم علاقمند بودم. تمام این موارد را روی کاغذ آوردم و چند تصویر کشیدم که کموبیش به یک استوریبورد تبدیل شد. بعد متوجه شدم که یک فیلم ۹دقیقهای دارم که ساخت آن ۹ ماه برایم طول میکشد. در نهایت دو برابر این مدت زمان برد. واقعاً نمیدانستم که بین هر تصویر باید چقدر زمان باشد. بیشتر با شهود کار را پیش بردم و خیلی بداههکاری کردم.
اولین حضور Mindscape در سال ۱۹۷۶ در افتتاحیه جشنواره بینالمللی انیمیشن اتاوا بود که در آن جایزه هیئت داوران را به خود اختصاص داد. نکته مهمتر آن بود که در همانجا دروئین با آلکسیف ملاقات کرد: « مکلارن اصرار داشت که آلکسیف شخصاً برای تماشای Mindscape بیاید. هنگام صرف ناهار چند کلمهای با هم صحبت کردیم. فیلم عصر همانروز به نمایش درآمد و به عنوان نشانه ادامه همکاری ، پس از نمایش، یک نسخه ۳۵ میلیمتری از فیلم به او دادیم. پس از آن، سال بعد در پاریس او را دیدم و گفتگوهایی با هم داشتیم. قبل از مرگش، حدوداً سه یا چهار بار او را ملاقات کردم.»
با وجود اینکه Mindscape مورد تحسین و تشویق قرار گرفت، اما دروئین دوباره به کار تدوین بازگشت. او میگوید، « در آن سالها کارهای مختلف و متعددی انجام دادم.» سرانجام در سال ۱۹۸۱ به عنوان کارگردان تماموقت به استخدام NFB درآمد و تا سال ۲۰۰۴ که این کار را به صورت رسمی کنار گذاشت، در این سمت باقی ماند.
پس از Mindscape، دروئین فیلم Nightangel را ساخت که داستان آن در مورد یک مرد نابینا و فرشته نگهبانش بود و ترکیبی از انیمیشن عروسکی و pinscreen ( و برای نخستین بار در فیلمشناسی آثار وی از رنگ استفاده شد ) بود. این فیلم تولید مشترک چالشبرانگیزی با کشور چکسلواکی و با کارگردانی مشترک با براتیسلاو پویار، کارگردان چک بود _ در آن زمان کشور چکسلواکی در بحبوحه تغییرات سیاسی اجتماعی قرار داشت.
اگر از مشارکت در چند پروژه انیمیشن بگذریم، دروئین تا زمان ساخت Ex-Child ( 1994) فیلم دیگری نساخت. این فیلم که از مجموعه گلچین Heart بود و به دلایل خیرخواهانه ، اما نه چندان برنامهریزیشده ساخته شد ( از کنوانسیون حقوق کودکان سازمان ملل الهام گرفته بود) ، داستان پدر و پسریست که برای شرکت در جنگی ناشناس ثبتنام کردهاند. هر چند در اغلب صحنههای این فیلم لحظات قابلتوجهی وجود دارد، اما Ex-Child قدری خشک و سادهلوحانه به نظر میرسد.
دروئین مشکلات این فیلم را پذیرفت، اما در عین حال اظهار داشت که این فیلم یک تجربه یادگیری بود : « محدودیتهای داستان مرا مجبور کرد که کاری غیر از تحول و دگردیسی انجام دهم. من در فیلمهای دیگر خیلی کارهای واقعگرایانه نکرده بودم، اما در این کار مجبور شدم کاری کنم که افراد را به حرکت وادارد. انجام دادن کاری که چندان سنخیتی با pinscreen نداشت، برای من چالش بزرگی محسوب میشد. »
فیلم بعدی او ، “درس شکار” ( A Hunting Lesson)( 2001) بر اساس یک کتاب مشهور کودکان، اثر ژاک گادبوت (Jacques Godbout) ساخته شد و داستان پسریست که شیفته همسایهاش که یک شکارچیست، میشود. دروئین به یاد میآورد، « آن فیلم احتمالاً تصویریترین کاریست که میتوانستم با pinscreen به آن دست پیدا کنم. این کار چالشهای دیگری برایم به همراه داشت، زیرا داشتم فیلم رنگی میگرفتم و باید محیطی متناسب با آن ایجاد میکردم. Pinscreen برای تصاویری که میخواستم بگیرم خیلی کوچک بود و به همین خاطر مجبور شدم زمینههای جداگانهای درست کنم که از آنها عکس میگرفتم و این حس را به خودم القا میکردم که این تصاویر ادامه خود pinscreen هستند. امتحان کردن این شیوهها کار جالبی بود، اما من زمان زیادی را صرف تلاش برای حل معمای این چالشها کردم. »
آخرین فیلم کوتاه این کارگردان ، Imprints، تغییراتی را نشان میدهد که به سمت رویکردی بیشتر انتزاعیحرکت میکند و کمتر از ویژگی رویکرد خطی برخوردار است. « این فیلم خیلی واقعی بود. من تمام روز عرق میریختم، چون در شرایط نوری بسیار سخت کار میکردم و صفحات را حرکت میدادم. دستگاهی داشتم که صفحات را میچرخاند . مثل این بود که داشتم نخستین فیلمم را دوباره میسازم. بیشتر از ۶۰ سال سن داشتم و فکر میکنم که بالاخره احتیاطم را از دست دادم. »
دروئین قبل از اقدام به ترک NFB ، اطمینان حاصل کرد که دانشش درباره pinscreen را به دیگران انتقال داده است. مارسل ژان، کارگردان هنری جشنواره Annecy ، به خاطر میآورد،« او یک کلاس برای افراد بااستعداد برگزار کرد و انیمیاتور میشل لمیو (Michèle Lemieux) در این کلاس فرصت پیدا کرد که از نزدیک با این هیولای خاردار آشنا شود. » لمیو این کار را ادامه داد و نخستین فیلم pinscreen خود ، Here and the Great Elsewhere را در سال ۲۰۱۲ به پایان رساند.
میشل میگوید، « ژاک چیزهای زیادی به من داد. نخستین آن اینست که من این افتخار را به دست آوردم که جانشین او در کار با pinscreen باشم. او این فرصت را به من داد که خودم باشم و اعتماد به نفسی به من داد تا بتوانم با این دستگاه نسبتاً وحشتناک کار کنم. ساعتهایی را که در کنار هم گذراندیم و او نحوه تعمیر و نگهداری این دستگاه را یاد داد، خیلی دوست داشتم. او نقش محافظ این ابزار باابهت و در عینحال شکننده را به من محول میکرد، نقشی که از گذشته دردناک مخترعانش به او رسیده بود و من فهمیدم که دیگر من سرپرست و محافظ آن هستم. این لحظات یکی از ارزشمندترین و تأثیرگذارترین لحظههای زندگی من بودند.»
ژان افزود، « چند سال بعد، لمیو هم یک کلاس آموزشی درباره کار با pinscreen برای فیلمسازان جوان فرانسوی برگزار کرد. امروزه این دستگاه صحیح و سالم است و این سلامت را تا حد زیادی مدیون ژاک دروئین است. »
با بازنگری در زندگی حرفهای دروئین میتوانیم مطالب زیادی در مورد انیمیشن و تأثیر آن بیاموزیم. اما در پایان، مهمترین نکته، ویژگیهای فردیست که در پشت تمام این کارها قرار دارد. دروئین انسان برجستهای بود که به مهربانی، شوخطبعی، انساندوستی و فروتنی شهرت داشت. ناباوری و اندوه عمیقی که بسیاری از فقدان او احساس میکنند، به خوبی این ویژگیهای شخصیتی او را نشان میدهد.
جولی روی (Julie Roy)، مدیر کل تولید و نوآوری NFB ، میگوید،« ژاک در طول دوران حرفهای خود میراثدار این دستگاه فیلمسازی باابهت بود. اما در عین حال به خاطر مشارکت مثالزدنیاش در فعالیتهای روزمره NFB و ارتباطش با خانواده گسترده انیمیشن در صحنه جهانی فیلمسازی هم انسان برجستهای به حساب میآمد. او یک دانشمند برجسته، یک معلم صبور و یک همکار مهربان و دلسوز بود، اما بیشتر از هر چیز ، مردی با ویژگیهای انسانی استثنایی بود. »
هیتر هارکیز ( Heather Harkins)، انیماتور Halifax میگوید، « بزرگترین توجه و مهربانی که تا به حال از سوی یک همکار به من شده، زمانی بود که در سال ۲۰۰۳، ژاک دروئین در راهروهای NFB مرا کناری کشید و پرسید، ” حالت خوبه؟ اینجا جای چندان عادیای نیست.” کاملاً مشخص بود که من حالم خوب نبود. او خیلی خونگرم و صمیمی بود و همیشه میخواست که با دیگران به گونهای صمیمی رفتار کند. ژاک همواره نشان میداد که در موسسهای کار میکند که مدیران ارشدش نسبت به کارکنانش بیتفاوت هستند، اما او همچنان اصرار داشت که خلاقیتهای زیبا و روشن خود را با تمام دنیا سهیم شود. »
[۱] National Film Board of Canada
این مطلب 0 دیدگاه دارد.