«Turning Red»: ساخت یک ماجرای تغییر و تحول دوران نوجوانی توسط دومی شی
Turning Red (یا: پاندای قرمز، قرمز شدن، خجالتی)، بیستوپنجمین انیمیشن بلند استودیوی پیکسار جسارت به خرج داده و به دنیای ترسناکِ بلوغ دخترانِ نوجوان، گروههای آوازی پسرانه و تغییرات گیجکننده دانشآموزان نوجوان وارد شده است، دنیایی که کمتر انیمیشنی تا به حال به آن پای گذاشته است. این فیلم همچنین به بررسی این موضوع میپردازد که اگر بر حسب تصادف ناگهان به یک پاندای غولپیکر قرمزرنگ تبدیل شوید، چه اتفاقی میافتد.
کارگردانی این فیلم که طراحی و انیمیشن زیبایی دارد و توسط یک تیم کاملاً زنانه ساخته شده بر عهده دومی شی (Domee Shi) ست که در سال 2019 به خاطر فیلم کوتاهش ( بائوBao) برنده اسکار بهترین فیلم بلند انیمیشن شده است. برای نخستین بار است که این کارگردان ایده ساخت یک فیلم بلند انیمیشن را از خاطرات کودکی خودش گرفته تا داستان می لی ( Mei Lee) ( با بازی روزالی چیانگ)، دختر سیزدهسالهای که در حال مبارزه میان پیروی از قوانین مادرش ( ساندرااوه) و بروز شخصیت واقعی خودش است، را خلق کند.
شی میگوید،« در دوران کودکیام، به عنوان یک تکفرزند، در تمام مراحل زندگیام حس میکردم که بادوستانم ارتباط نزدیکتری دارم. آنها مانند یک سیستم حمایتی و همچون خانواده دوم من بودند و در واقع قصد ما از این فیلم ارج نهادن به این دوستی زنانه بود. آن دوران بخش مهمی از زندگی دخترانی مثل من بود. بسیاری از این دوستان مشوق من بودند. آنها مرا با وجود تمام نقاشیهای عجیبوغریب و غیر اخلاقیام و علاقه بیشاز حدی که نسبت به پسرها داشتم، میپذیرفتند و همیشه کنارم بودند.»
حمایت زنانه
شی میگوید که او میخواست شخصیت اصلی این فیلم هم از همان گرمی، صمیمیت و حمایت برخوردار باشد. وی میافزاید،« این موضوع هم برایمان مهم بود که دوستان شخصیتِ اول فیلم، دخترانی متفاوت باشند و از نظر هویتی مثل هم نباشند. آنها باید هویت و شخصیتِ مختص به خود را داشته باشند تا نشان دهیم که دختران نوجوان تا چه حد میتوانند با یکدیگر متفاوت باشند. »
از نظر لیندسی کالینز ( Lindsey Collins) ، تهیهکننده فیلم، هم دایرهی دوستانِ مِیلی جزء مهمی از داستان بودند. کالینز که آثاری همچون WALL•E و Finding Dory را در کارنامه خود دارد، میگوید،« متأسفانه اغلب اوقات دوستیهای دخترانه را به صورت روابط « دختران منفیباف و ضداجتماعی» به تصویر میکشند. مهم این بود که از همان ابتدای کار مشخص کنیم که این فیلم نشاندهنده این گروه از دختران نیست. من به عنوان یک مادر فکر میکنم، در نهایت تنها آرزویی که والدین برای فرزندانشان دارند اینست که آنها دوستانی داشته باشند که در کنارشان راحت باشند و احساس آرامش کنند.»
کالینز میافزاید،« از نظر من یکی از نکات دوستداشتنی در مورد می و دوستانش این است که آنها از اینکه خودشان باشند، کاملاً احساس راحتی میکنند _ حتی وقتی او تبدیل به پاندای بزرگ و قرمز رنگ میشود، دوستانش به او میگویند « چه پاندا باشی و چه انسان باشی، دوستت داریم.» این موضوع اصلاً ما را ناراحت نمیکند. من فکر میکنم این موضوع اهمیت زیادی دارد. این همان موضوعیست که وقتی (فیلم را) به بچهها نشان میدهیم، از آن به عنوان یکی از بخشهای موردعلاقه فیلم یاد میکنند. هنگام تماشای فیلم، این واقعیت که می دوستان بسیار خوبی دارد که هر کدام احساس و نظر متفاوتی دارند، اما در عین حال بینهایت از او حمایت میکنند، برای بچهها اهمیت زیادی دارد.
شی از تبدیلشدن می به یک پاندای سرخرنگ به عنوان استعارهای برای بیان تمام احساسات و عواطف ناخوشایندی که در دوران بلوغ ایجاد میشوند، استفاده کرده است. کارگردان فیلم این تغییر حالت را به صورت « رویای تبآلود نوجوان آسیایی» توصیف میکند، زیرا شخصیت اصلی فیلم در حال رویارویی با احساساتش نسبت به پسرها، آگاهی جنسیتی و تغییرات بدنیاش است. وقتی شخصیت اصلی فیلم ، پس از تبدیل شدن به یک پاندای سرخرنگ، خود را از مادرش مخفی میکند، مادر تصور میکند که دخترش چون برای نخستین بار عادت ماهانه را تجربه کرده، خودش را از او پنهان میکند.
سازندگان این فیلم – از جمله رونا لیو (Rona Liu)، طراح تولید و دانیله فینبرگ (Danielle Feinberg ) ، ناظر VFX – هم از ایده فیلم که از دوران کودکی شی در اوایل دهه 2000 در تورنتو الهام گرفته، استقبال کردند. آنها برای دستیای به حرکات و رفتار شخصیتی که دربردارنده تمام احساسات ناخوشایندی باشد که همه در این دوره از زندگی خود دارند، نحوه ایستادن، رفتار و تعامل دختران نوجوان با یکدیگر را مورد بررسی قرار دادند. علاقه شی به انیمههای کلاسیک مانند Sailor Moon هم تأثیر زیادی بر ظاهر این فیلم داشت.
شی همچنین اشاره میکند که زمانی که برای نخستین بار ایده این فیلم را مطرح کرده ، میخواسته که این فیلم با سایر فیلمهای پیکسار متفاوت باشد. « این نخستین قهرمان دختر نوجوان دوران معاصر در آثار پیکسار است و من حقیقتاً دنیایی میخواسته که در آن درست مانند شخصیت می به صورتی رنگارنگ، زیبا، عظیم ، جسور و قابلتوجه منعکس شود. در واقع میخواستیم برای روایت این داستان مربوط به دوران بزرگ شدن و تبدیل شدن به یک بزرگسال، پسزمینهای سرگرمکننده و خاص داشته باشیم، برای همین تصمیم گرفتیم که زمان و مکان وقع داستان در تورنتو، کانادا و سالهای اوایل دهه 2000 ، یعنی زمان اوج علاقه نوجوانان به موسیقی پاپ، باشد.
از آنجا که این فیلم به طور کامل در دوران همهگیری بیماری کرونا در پیکسار ساخته شد، شی، کالینز و کل اعضای گروه ناچار شدند در حین ساخت فیلم، راههای جدیدی برای ارتباط اعضای گروه با یکدیگر ایجاد کنند. به نظر میرسد تماسهای مجازی که از طریق برنامه Zoom انجام میشد و پر از حضور سگ و گربه و بچه بود، به نوعی با فیلمی که میساختند، همخوانی داشت.
کالینز میگوید،« در واقع این شیوه به نوعی به اعضای گروه کمک کرد تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. همه ما یک تجربه مشترک داشتیم و جایی برای پنهان شدن نداشتیم. پس همه باید خیلی سریع با این بینظمی و بههمریختگی کنار میآمدیم. و این امر از نظر موضوعی به نوعی با فیلمی که میساختیم، همخوانی داشت. »
شی اضافه میکند،« این امر باعث شد که حتی اگر قرار باشد همه ما به صورت دورکاری و از خانه کار کنیم، یافتن راهی برای برقراری ارتباط با اعضای گروه برایم اهمیت بیشتری پیدا کند. برگزاری جلسات غیررسمی به صورت هفتهای یک یا دو بار که در آنها همه افراد گروه در Zoom حاضر میشدند و من و لیندسی آنها را در جریان آخرین وقایع قرار میدادیم یا با هم گفتگو میکردیم و از کارهایی که در تعطیلات آخر هفته انجام داده بودیم، حرف میزدیم، کار بزرگی بود. این فقط یک راه وچک برای برقراری و حفظ ارتباط میان اعضای گروه بود.»
زنانِ مسئول
هر چند پیکسار با فیلم Coco وارد عرصه جدیدی از یک شیوه داستانگویی فرهنگی جامعتری شده بود، اما شی و کالینز میدانستند که رهبری یک تیم کاملاً زنانه نقطه عطفی برای این استودیو محسوب میشود. شی قبلاً با کار در فیلم بائو و سایر همکاریهای متقابل یک ارتباط هنری و حرفهای قوی با بسیاری از اعضای اصلی این گروه برقرار کرده بود و همین امر کار در Turning Red را خیلی آسانتر کرده بود، چرا که آنها از قبل راه برقراری ارتباط و توسعه داستان با یکدیگر را پیدا کرده بودند.
شی میگوید، « برای من مایه افتخار است که بخشی از این تاریخ و بخشی از این تیم مدیریتی زنانه و شگفتانگیز باشم. این امر خیلی اتفاقی پیش آمد. با اینحال روایت داستان این دختر نوجوان و تجارب بسیار شخصی، ترسناک و دستپاچهکنندهای که وی از سر میگذراند، بسیار ضروری به نظر میرسد. در طول تولید فیلم، از اینکه میدانستم میتوانم برای بیان این تجارب خجالتاور از عبارات خلاصه و نمادها استفاده کنم و مجبور نیستم که در مقابل مدیران پروژه بنشینم و توضیح دهم که وقتی یک دختر عادت ماهانه میشود، چه شرایطی دارد، احساس راحتی میکردم. تمام اعضای تیم مدیریت پروژه میتوانستند خاطراتی مثل این جمله را که « وای،این ماجرای دستپاچهکننده یکبار هم برای من پیش آمد.» برای دیگران تعریف کنند. همه ما تجربیات خودمان را با دیگران درمیان گذاشتیم و به نظر میرسید که موضوعات دستپاچهکنندهی کافی برای طرح در فیلم در اختیار داریم و هیچ کمبودی از این نظر نداریم و این خیلی خوب بود.»
خلق آن « موجود بامزه عظیمالجثه»
یکی از بزرگترین مشکلات ما این بود که برای فیلم از یک مکان کاملاً دوبعدی با تصاویر گرافیکی شبهانیمه الهام گرفته بودیم. نخستین هدف بصری که به دنبال آن بودیم قرار بود بیشتر از آنکه دوبعدی باشد ، سهبعدی و بیشتر در مورد سبکِ کلی اشکالِ دنیای قصه داشت و بیشتر بر زبانِ بصری « موجود بامزه عظیمالجثه» تأکید داشت. اما این «موجود بامزه عظیمالجثه» به خاطر ماهیت و ویژگیهای ذاتیِ خود، جزئیاتِ ظریف و پیچیدگیهای فیلمهای دیگر را نداشت. به نظر میرسید که با الهامگرفتن از انیمهای که بیشتر حالت گرافیکی و دوبعدی داشت، تا حدودی غنا و جزئیات شخصیت را از دست دادهایم.
« بنابراین این سوال مطرح شد که چطور میتوان بدون آنکه فیلم را به یک جایگاه استانداردتر منتقل کرد، این غنا و پیچیدگی را به آن بازگرداند. یکی از مواردی که با تغییر آن توانستیم راههای واقعاً موفقی برای این کار پیدا کنیم، متریالهای اشیاء و اجزای صحنهمان بود. یکی از کارهای جالبی که کردیم ، « پولینگ pooling» بود، یا اینکه اگر این مدلها را رنگمیکردید، رنگ در نقاطی به صورت لکه جمع میشد تا آن قسمتها تیرهتر و رنگارنگتر شوند. به این ترتیب با این کار، از رنگآمیزی یکدست و یکنواخت فراتر رفته و تنوع رنگ و بافت و پس از آن لکهسازی و پولینگ و به دنبال آن با استفاده از سایه زدن؛ جزئیاتی مانند خطوطِ دوغاب ( grout lines) و فاصلهگذاری و سطوح براق و زبر را به کار اضافه کردیم تا کار نمای بهتری داشته باشد. »
Panda Poof 101: روند تکمیل نماها در Turning Red از استودیو انیمیشن پیکسار
عکس 4 از 6: انیمیشن – برای خلق یک سکانس در فیلم « Turning Red» تیم انیمیشن بر روی چیدمان پیشنهادی کار میکند و دیالوگها را ضبط میکند تا اجرای احساسی و جسمی شخصیتها خلق شود. این لحظه عصبانیت و ناراحتی می را که به صورت پاندای سرخرنگ درآمده نشان میدهد و در حقیقت بر اندازه و بزرگیاش در کلاس تأکید میکند. کلیه حقوق برای دیزنی/ پیکسار 2022 محفوظ است.
منبعمنبع
عالی بود،لذت بردم.
ممنون واقعا عالی بود ✨✨ واجب شد حتما ببینمش ❤️💐