skip to Main Content

پادکست ۱۷: تاریخ سینمای انیمیشن سه‌بعدی از زبانِ بنیان‌گذار پیکسار، جان لستر (قسمت اول)

از اینجا می‌تونید به پادکست این مصاحبه، همراه با صدای جان لستر به صورتِ کامل گوش کنید. یا با کلیک روی آیکان سه‌نقطه، فایل ام‌پی‌تری رو دانلود کنید. زمان: یک ساعت و چهل دقیقه. حجم: ۵۹ مگابایت.

پادکست ۱۸: تاریخ سینمای انیمیشن سه‌بعدی از زبانِ بنیان‌گذار پیکسار، جان لستر (قسمت دوم)

گزیده‌ای از متنِ مصاحبه:

جان، وقتی که بچه بودی، دوست داشتی چه کاره بشی؟

آآم، وقتی که بچه بودم، مامانم معلمِ هنر بود. و خب، همش نقاشی مورد توجه من بود. میدونی، این چیزا. مامانم همیشه انتهای سال تحصیلی همه‌ی اون نقاشی هایی که خشک نشده بودند رو، اون کاغذهای قدیمی و کاغذهای نقشه کشی رو میاورد خونه و ما فقط نقاشی می‌کشیدیم.  وقتی که بچه بودم همیشه کارتونها رو دوست داشتم، حتی وقتی که بزرگ‌تر شده بودم و باید تو نخ دخترها و ماشین و ورزش و این چیزها می‌بودم! من هنوز کارتون دوست داشتم. با رفیقِ صمیمی‌ام بی سر و صدا بدو بدو می‌آومدیم توی خونه و ساعت ۴:۳۰ بعد‌ازظهر می‌نشستیم و کارتون باگز بانی رو تماشا می‌کردیم. واقعا دوستش داشتم. بنابراین، وقتی که توی اولین سالِ دبیرستان بودم یه کتاب خوندم با عنوان “هنرِ انیمیشن” از “باب توماس”. که در مورد اینکه چطور والت دیزنی انیمیشن می‌ساخت صحبت کرده بود.  راستی راستی به این توجه نکرده بودم که آدم‌ها کارتون می‌سازن واسه گذرانِ زندگی!  در واقع برای بقیه‌ی عمرتون به شما برای طراحی کارتون پول می‌دن! و منم گفتم این کاری هست که میخوام انجام بدم.  می‌دونی، خیلی نادر هست که مادری داشته باشی که واقعا احساس کنه هنر، حرفه‌ای شایان تقدیر و خوب هست. چون او واقعا اینجوری حس می‌کرد. معلمِ هنر بودن حرفه‌ی تمام عمرش بود و بهم گفت، “می‌دونی، این یه هدفِ عالی هست برای داشتن.” و بهش گفتم، “من می‌خوام برای استودیو‌های والت دیزنی کار کنم و انیماتور بشم.” ایشون گفت، ” این یه هدفِ عالی هست برای داشتن.” و از اون نقطه به بعد این تنها چیزی بود که واقعا خواستم انجام بدم.

می‌دونی، خیلی نادر هست که مادری داشته باشی که واقعا احساس کنه هنر، حرفه‌ای شایان تقدیر و خوب هست.

 

یادت می‌آد اولین فیلمی که تکونت داده باشه و تاثیر روی احساساتت داشته باشه چی بود؟

به محضِ اینکه اون کتاب رو خوندم، کتابِ “هنرِ انیمیشن” یادم میاد رفتم که چیزو ببینم…،  برای همه شما جوان‌ها، شماها این جهان رو تجربه نکردین، اما  قبل از اینکه ویدئوی خونگی باشه، آره، یه قبل هم وجود داره! چیزی بود با عنوانِ سالن سینمای First Run و بعد چیزی بود با عنوان سالن سینمای عمومی و سینمای نمایش مجدد یا Second run  و همیشه یه سالن سینمای دیقه‌ی نود بود با قیمتِ کمتر، که برای من که توی بخش Whittier  کالیفرنیا بزرگ شدم، سالن نمایش وُردمن توی بالاشهرِ کالیفرنیا بود که ۴۹ سنت هزینه ورودی داشت.   و میدونستی که به محضِ ترکِ سالنِ نمایشِ وُردمن، دیگه هیچ‌وقت توی زندگیت اون فیلم رو نمی‌تونستی تماشا کنی.

به پرده نگاه کردم (پرده سینما) و به نظرم یک معجزه‌ی خالص بود. (انیمیشن)

چه چیزی از این فیلم رو دوست داری؟

یه فیلم تقریبا بی عیب و نقص هست. دوستش دارم چون خیلی خنده‌دار هست. و همیشه به این فکر کردم که چقدر شگفت‌انگیزه که یه کاراکتر اصلی داشته باشی که در سراسر فیلم یه کلمه هم حرف نزنه. از میونِ فیلم‌های دیزنی کارتونی‌ترین فیلم هست که دوستش دارم. اما خیلی کوتاه بود، یه ذره بیشتر از یک ساعت بود. و داستان‌سرایی خیلی مختصر بود، هرچه بیشتر در خصوص انیمیشن و داستانسرایی و ساخت فیلم یاد میگیرفتم،  متوجه شدم که داستان چقدر خوب چفت و بست شده. هرچه بیشتر یاد گرفتم، فیلم رو بیشتر دوست داشتم.

یه چیزی، فکر میکنم یه جا خوندم که یکی از کارگردان‌هایی که خیلی احترام بهش قائل هستی آقای preston Sturges پ‌رِستون سرجِس هست. اما ایشون خیلی شفاهی هستن. همه‌ی اون کمدی‌های دیوانه‌وار، منظورم اینه چه چیزی در این خصوص رو تحسین میکنی؟

اون قدرتِ کاراکترهاش. کاراکترهایی شگفت‌انگیز ایجاد می‌کنه که به طور شگفت‌انگیزی هوشمند، باهوش و شوخ‌طبع هستند. وقتی که توی کل‌آرتز بودم یه فیلم ازش تماشا کردم که قبلا هرگز ندیده بودمش. تاثیر بسیار عمیقی روی من گذاشت. اون سفرهای سالیوان Sullivan’s Travels بود. آیا کسی دیده اینو؟ اگه نه، لطفا  برید و این فیلم رو ببینید. فیلم بسیار قابل توجهی هست. خیلی خیلی خنده‌دار هست. پرستون سرجس فیلم‌هایی بسیار بسیار خنده دار می‌ساخت. مجری: برای زمان خودش هم بسیار شجاعانه بودند. لستر: آره، این فیلمِ بخصوص واقعا استثناست. داستان راجع به یه کاراکتر اصلی مثل استیون اسپیلبرگ هست اما در بحث کمدی و فیلم‌های دارای احساسِ خوب توی هالیوود بسیار بسیار معروف بود. و همچنین اون افسردگی، همه اون آدم ها که از کار برمیگشتن و … خیلی حس گناه می‌کرد، او گفت، میخوام بهترین درامِ آمریکایی رو بسازم. او وارد راهی شد که تصمیم گرفت با دوستش hobo یا دوره گرد بشه تا ببینه چطوری هست.

 

به هر حال، شما الان شنیدین که جان لستر فیلم رو براتون توضیح داد ، خب خیلی ها شاید این شانس رو نداشته باشن! ممنونم جان. هرچند اون فیلم ۶۰ سال پیش ساخته شده، فوق‌العاده بود. می‌تونی کمی راجع به CalArts صحبت بکنی؟ از روزهای اول بگو، اینکه چرا اونجا بودی، چه چیزهایی انتظار داشتی و چیا نصیبت شد؟

من خیلی خیلی  خوش‌اقبال بودم. در سال ۱۹۷۵ درسم رو توی دبیرستان تموم کردم؛ آره آره، جوان‌ها، ما مداد و کاغذ داشتیم! میدونم براتون خیلی سال پیشه، اما اون موقع روی سنگ حجاری نمی‌کردیم. یه نامه براشون نوشته بودم و طراحی‌هامو برای استودیوهای والت دیزنی فرستاده بودم و بهشون گفته بودم که واقعا دوست دارم یک انیماتور بشم توی دیزنی. اونها عالی بودند، منو دعوت کردن به استودیو، توی استودیو چرخی زدیم و منو به انیماتورها معرفی کردند. و اونها هم هیجان زده بودند که یه شخصِ جوان واقعا علاقه‌مند هست. و اون زمان، بهم پیشنهاد دادند که تحصیلاتِ هنری عالی داشته باشم.  تنها یک آموزش عمومی هنر، بعدش برگردم به استودیو و بهم انیمیشن یاد بدند. خب؟، چون واقعا هیچ استودیو انیمیشنی وجود نداشت که استایل دیزنی رو آموزش بده. و گفتم این چیزیه که میخوام انجام بدم؛ بعدش، وقتی که سال دوم دبیرستان بودم یه نامه دریافت کردم ، که می‌گفت انیستیتوی هنرِ کالیفرنیا شروع کرده به برنامه آموزشی‌یه استایلِ کاراکترِ انیمیشنِ دیزنی.  مدرسه ای هست که دیزنی کمک کرد تا تاسیس بشه. یک انیستیتوی هنری و کنسرواتورآر لس‌آنجلس رو ادغام کردند.

 

ماها به طور غیرقابل تصوری شور و اشتیاق داشتیم. مثل این بود که قبیله‌ی خودمون رو پیدا کرده بودیم. من یه چیزی تو مایه های یه دیوانه‌ی تنها توی مدرسه بودم که هنوز کارتون دوست داره و می‌خواد کارتون بسازه!

مجری: چطوری به عنوان یک دانشجوی سال اولی بودید؟ من نمیتونم تصور بکنم! (خنده‌ی حضار)

همیشه فقط با خودمون در ارتباط بودیم، ماها باهم خیلی خوب بودیم و لحظاتِ خوبی داشتیم.  چیزی که خیلی خوب بود این بود که معلم‌های ما بهترین انیماتورهای دیزنی بودند و از بازنشستگی برگشته بودن و کمک کردند فرمِ هنری انیمیشن رو با والت دیزنی ابداع کردند. هیچ کدوم از اونها قبلا آموزشی ندیده بودند. معلمِ لی‌آوتِ من Ken O’Connor بود که جزو بهترین هنرمندانِ لی‌آوت توی دیزنی بود که خیلی چیزها رو توی فیلم‌های دیزنی ابداع کرد. با یک طنز بخصوصِ ایشون استرالیایی بود با حس شوخ‌طبی‌گفت: “من قبلا تدریس نکردم و  فقط چیزهایی که باید بدونید رو بهتون میگم.” (خنده‌ی حضار)  من هم گفتم اوکیه، خیلی هم خوبه. اونها به آرشیو دیزنی دسترسی داشتند و کارهای اوریجینال دیزنی رو میاوردن و روی بوردهای ما نصب میکردن. بعدش، این کارها ارزش میلیون دلاری داره، ولی ما هم همه رو پین پین پین میزدیم روی بورد. هیجان زده بودیم و در موردشون صحبت میکردیم. واقعا عالی بود.  و بعدش، خیلی جالبه، چون کلاس‌های هنریِ ما خیلی به صورتِ قدیمی ساماندهی شده بودند. ما یه کلاس برای کلِ روز داشتیم، طراحی فیگور. دیزاین، لی آوت، انیمیشن. ما اساسا کلِ روز رو واقعا روی کار کردن و مطالعه سپری می‌کردیم. خیلی جادویی بود. چون، بعد از نهار، اونها شروع می‌کردند به تعریف خاطراتشون از کار با والت دیزنی و ابداعِ چیزها. و جنبه های مثبت و منفی رو می‌شنیدیم. واقعا جذاب بود شنیدنِ سختیِ کار با والت، در کنارِ میزانِ جادویی بودنش. منظورم اینه، تاریخ‌دان‌ها تمایل دارند تا جنبه‌ی مثبت و پدربزرگ‌گونه ی والت دیزنی رو بیان بکنند، اما او واقعا سرسخت بود. قدرتمند و هدایتگر بود.  واقعا جالب توجه بود… میدونی، شندینِ اون همه داستان، تاثیر زیادی روی رهبری من گذاشت. چیزهایی که یاد گرفته‌ام، از اون خاطرات و داستان‌ها بود. کارهایی که باید انجام بدم و کارهایی که نباید انجام بدم. حالا که به عقب نگاه می‌کنم، متوجه میشم که خدای من، اونها چه کاری کردند، اونها (تورچ) چراغ قوه رو دادند دستِ ما! ( یعنی راه رو ما روشن کنیم)

معلم‌های ما بهترین انیماتورهای دیزنی بودند و از بازنشستگی برگشته بودن و کمک کردند فرمِ هنری انیمیشن رو با والت دیزنی ابداع کردند. هیچ کدوم از اونها قبلا آموزشی ندیده بودند.

خدای من، اونها چه کاری کردند، اونها چراغ قوه رو دادند دستِ ما تا راهِ انیمیشن رو از این به بعد ماها روشن کنیم.

 

آیا شماها احساس کردین که درحالِ نبرد به تنهایی در یک جنگِ متروک (بی‌کس) هستید؟ منظورم اینه، فیلم‌هایی که شما تماشا می‌کردین هیچ کدوم از دوستانتون اونها رو تماشا نمیکردن. هر چیزی که در اواسط دهه‌ی هفتاد مد بود رو تماشا میکردن.

اوه، خدای من. آره.

 حتما فکر کردین به این که  اون آدم‌‍ها نه تنها اون چراغ قوه‌هه، بلکه به نوعی یه شعله‌ که به صورتِ کمرنگ در حال شعله کشیدن بود بهتون دادند. درسته؟ (میخواد بگه که انیمیشن نفس های آخر رو میکشیده بعد از مرگ والت)

می‌دونی، ما این باور قدرتمند رو داشتیم، که انیمیشن برای همه هست. (یا بود) وقتی که والت دیزنی فیلم می‌ساخت، اونها رو برای همه می‌ساخت. وقتی که سفید برفی و هفت کوتوله که اولین انیمیشن بلند انیمیشن بودند در ۱۹۳۷ عرضه شد فیلم شماره‌ی یک بودند ( از لحاظ محبوبیت و فروش احتمالا) اولین فیلمِ انیمیشنِ بلند. شما نمی‌تونید تنها با ورود بچه ها و خانواده ها به سینما مقام اول فروش و محبوبیت رو به دست بیارید. ما به این موضوع ایمان داشتیم. کارتون های دیگه‌ی برادران وارنر رو که میشناسیم و دوستشون داریم، قبل از اینکه فیلم های وارنر برای بزرگسالان بشه، کارتونها برای بزرگسالان ساخته میشد تا توی سینماها دیده بشه. اما تلوزیون بود وقتی که تلوزیون از راه رسید، استودیو‌های فیلم سازی همه استودیو های کارتون رو تعطیل کردن. هر کمپانی بزرگِ فیلم سازی توی هالیوود استودیوی منحصر به کارتون داشتن تا کارتون بسازن. همه رو تعطیل کردن. و بعد آرشیو هاشونو به تلوزیون فروختن، تلوزیون هم کارتون ها رو فقط در ساعاتِ کودک پخش کرد. صبح های شنبه ، و همچنین بعد از مدرسه.

ما این باور قدرتمند رو داشتیم، که انیمیشن برای همه هست. ما به این موضوع ایمان داشتیم.

چه نوع جر و بحث هایی داشتید؟

اوکی، یه مثال عالی میزنم. خب، نمیدونم انیمیشن روباه و سگ شکاری رو دیده‌اید یا نه؛ (لطفا تشویق نکنید) منظورم اینه که اون فیلمی بود که وقتی رسیدیم به استودیو والت دیزنی روش کار کردیم. اونها کار رو با کارهای پاستل شگفت انگیزِ آقای مِل شا Mel Shaw شروع کردن. اوه خدای من، این آدم… افتخار این رو داشتم که مدتی باهاش کار کردم و بهم یاد داد که چطور با پاستل طراحی میکنه.  عاشق طراحی‌هاش بودم. و این داستانِ عالی از یک روباه و سگ شکاری که وقتی که جوان هستند دوست صمیمی هستند و از هم جدا میشن و وقتی بزرگسال شدن کنار هم میان و انتظار این هست که دشمنِ تهدیدآمیزی باشند. یه داستانِ خیلی خوبی بود. اما تو دست‌های اونها داستان تضعیف شده بود. مام نگاه میکردیم و میگفتیم این میتونه خیلی بهتر بشه؛ اما نیست. ما به صورتِ مداوم ایده بهشون پیشنهاد میدادیم. توسطِ کسی که مدیر بخش انیمیشن بود دقیقا بهم گفت: “نمی‌خواییم ایده های شما رو بشنویم. فقط توی اتاقتون باشید و کاری که بهتون گفته شده رو انجام بدید. اگر هم انجام ندین، ردیفی از آدم توی خارج از استودیو هستن که میخوان جای شما رو بگیرن.”

نمی‌خواییم ایده های شما رو بشنویم. فقط توی اتاقتون باشید و کاری که بهتون گفته شده رو انجام بدید. اگر هم انجام ندین، ردیفی از آدم توی خارج از استودیو هستن که میخوان جای شما رو بگیرن.

 

“CARS 2”
EDITORIAL REVIEW CONTINUES (5:03 p.m.) Ð LasseterÕs editorial review with film editor Steve Schaffer and animator Michal Makarewicz continues late into the afternoon.
Ph: Deborah Coleman
©Disney/Pixar. All Rights Reserved.

بنابراین زمانِ شما (فرصتِ شما) توی دیزنی به پایان رسید؟

آره، خب، (خنده ی حضار) اون ماجرای روباه و سگ شکاری، وضعیتِ  روابط من با آدم هایی که توی اون دوران مدیریت استودیو رو بر عهده داشتند رو نشون داد. اونها معمولا میگفتن نه، برگرد به اتاقت و من برنمی‌گشتم. یکی دیگه رو پیدا میکردم تا باهاش صحبت کنم. چون می‌دونستم که میتونیم این فیلم‌ها رو بهتر بسازیم.  بعدش، دوتا از دوستانِ خوبم که توی دیزنی کار کرده بودند و اونجا رو ترک کرده بودند، برگشتند تا با Steven Lisberger ،  Tron رو کار کنن. نخستین ترانTron رو. اونها استوری بورد انجام میدادن و انیمیشن کامپیوتری رو برنامه ریزی می‌کردند. از من دعوت کردند و من هم خیلی در این مورد کنجکاو بودم. منو به دفتر کارشون دعوت کردن، زمانی که در خصوص سکانس چرخه‌ی نور Light Cycle Sequence جلساتِ روزانه داشتند که از یک شرکتِ انیمیشن کامپیوتری توی نیویورک به اسم centa vision رسیده بود. وقتی که کار رو دیدم، یک درب توی ذهنم باز شد، ازش وارد شدم و مقابلم یک جهانِ باشکوهی بود. این، از اون لحظاتِ تکان‌دهنده‌یِ زندگیم بود. اولین چیزی که به خودم گفتم این بود: “این چیزی بود که والت منتظرش بود.”

این خودشه. این چیزی بود که والت منتظرش بود. موضوع چیزی که بهش نگاه میکردم نبود، اون پتانسیلش بود که میدیدم.

نمی‌تونم بهتون بگم که چقدر ویرانگر بود. اینکه رویایی داشتی… اینکه از وقتی که پسر جوانی بودی. ۱۳ ۱۴ ساله، و تنها تمرکزِت کار توی استودیو‌های والت دیزنی بود. به کل‌آرتز رفتی و تحت تعلیم اون انیماتورهای عالی دیزنی بودی و رفتی دیزنی که باز هم ادامه بدی و چیزها رو بهتر بکنی… و از استودیوی‌ رویاهات اخراج بشی…

کارهایی که انجام داده بودم رو دوست داشت اما هیچ بازاری براش وجود نداشت. من دنبال یکی بودم که بکگراند ها رو برای toaster  انجام بده اما اونها فقط یه تجهیزاتِ تحقیقاتی بودند.  و تام ویل هایت من رو توی بخشِ خودش نگه داشت چون یه سری کار از تستِ انیمیشنِ “جایی که وحشی‌ها هستند” باقی مونده بود و باید انجام میدادم.ولی من دیگه عضوی از انیمیشن نبودم و منتظر بودم روزها سریع بگذرن و پروژه رو تموم کردم، توی همین دوران، به کنفرانس گرافیک کامپیوتری توی Queen merry رفتم. اد کتمال اونجا بود، منو دید و گفت “اون کارِ توستِر چطور پیش میره؟” منم گفتم “تعطیل شده. میدونی، اونها نمیخوان کاری باهاش بکنن. ” (اصطلاحا رفت تو قفسه It’s been shalved ) خیلی ناراحت شد. وسطِ سخنرانیش و از پشتِ ستون، هیچ وقت فراموش نمیکنم، گف: جان، جان، میخوایی بیایی و با ما کار کنی؟ منم گفتم: آآآآآآآآآرهههه! خیلی عالی میشه (خنده حضار) اون فقط یه شغل فری‌لنسی بود و یک ماه دوام آورد. من گفتم من میرم. فکر میکنم اد از دیزنی یک بار اخراج شده من دو بار. حالا هم که توی مسیرِ لوکاس فیلم بودم. اما خیلی تاثیر عمیقی داشت… این بهترین چیزی بود که برام اتفاق افتاد…

John Lasseter

آره، خب ، در واقع اون شروعِ پیکسار بود.

آره، من هیچ وقت اون رویا و خواسته‌ام رو رها نکردم. من و اد کتمال همیشه آرزو داشتیم روزی  فیلم بلند انیمیشن کامپیوتری بسازیم. ابزارها هم وجود نداشتند ما فقط کار میکردیم. بنابراین، اولین باری که رفتم توی لوکاس فیلم خیلی نگران این بودم که نکنه باید برنامه نویسی یادبگیرم! میدونی، چون همه چیز انیمیشن برنامه‌نویسی شده بود و اون موقع‌ها چیزی تعاملی Interactive نبود.

آره، من هیچ وقت اون رویا و خواسته‌ام رو رها نکردم. من و اد کتمال همیشه آرزو داشتیم روزی  فیلم بلند انیمیشن کامپیوتری بسازیم.

پس شروع کردم براشون کار کردن و متوجه شدم، همه این آدم‌ها pHD دارن و من هیچ وقت به اندازه اونها از کامپیوتر سر در نمیارم، بعدش به خودم گفتم، میدونی چیه،  اونها نمیدونن که چطور یه کاراکتر رو زنده بکنند و از طریقِ حرکاتِ خالص، بهش شخصیت و احساس بدند. این چیزی بود که توسط انیماتورهای عالی دیزنی بهم یاد داده شده بود. اونها اینو نمیدونن. بعد گفتم، میشینم کنارشون، و در همکاری باهاشون کار می‌کنم، نیازی نیست تا چیزی که میدونن رو من هم بدونم. اونها هم نمیدونن من چیا میدونم!

 

ادامه در فایل صوتی پادکست
ترجمه و گویندگی: میرتوحید رضوی
تدوین: میرامید رضوی

برای دسترسی به همه پادکست‌ها، از منوی “مباحث انیمیشن” روی پادکستِ انیمیشن کلیک کنید. اگر با گوشی هوشمند وارد شده‌اید، از گوشه سمتِ چپ روی آیکان “سه خطِ تیره” تَپ کنید و سپس روی فلشِ مقابلِ مباحث انیمیشن بزنید، از زیرمجموعه‌ی ظاهر شده، پادکستِ انیمیشن را انتخاب کنید تا همه پادکست‌ها نمایش داده شود. 

پادکست ۱۸: تاریخ سینمای انیمیشن سه‌بعدی از زبانِ بنیان‌گذار پیکسار، جان لستر (قسمت دوم)

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب یک دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو