skip to Main Content

هنر برش زدن در تدوین فیلم “روح” محصول پیکسار توسط کوین نولتینگ (قسمتِ سوم و آخر)

ادامه از قسمت دوم

HULLFISH: از این جواب خوشم آمد. جواب خیلی جالبی‌ست. می‌توانید بگویید که از این فیلم چه‌چیزی یاد گرفته‌اید؟

نولتینگ: فقط همین شیوه‌ای که با پیت کار می‌کنیم. عاشق این هستم که ابتدا کار را خیلی سفت و سخت نگیریم و بعداً بیشتر به جزئیات برسیم – ابتدا فقط آهنگ و تصویر کلی کار را پیدا کنیم.

من در پیکسار با کارگردانهایی کار کرده‌ام که علاقه شدیدی به پرداختن به کارهای بامزه و خنده‌دار دارند. روی یک صحنه کار می‌کنی – وقتی که روی صحنه‌ای کار می‌کردم، با خودم فکر می‌کردم ،« اصلاً این صحنه در فیلم خواهد ماند؟»_ و کارگردان می‌خواهد که برای تنظیم دقیق این صحنه‌های بامزه و خنده‌دار تا نیمه‌شب به کار ادامه دهی. ما این صحنه‌ها را خنده‌دار می‌کردیم و بعد، وقتی فیلم را پخش می‌کردیم، متوجه می‌شدیم که اصلاً قرار نیست آن صحنه‌ها در فیلم بماند. شاید بتوانیم از این صحنه‌های بامزه جای دیگری استفاده کنیم.

بنابراین تنها درسی که طی این سالها از کار با پیت آموخته‌ام آنست که به تعبیری آنقدر به خودم اعتماد داشته باشم که ایرادات کارم را به دیگران نشان دهم و فقط اشکالات کارم را نشان دهم. بدانید که اگر به قدر کافی تلاش کنید و سخت کار کنید،  در نهایت نتیجه کارتان خوب خواهد بود.

HULLFISH: درس بزرگی‌ست، اما قدری دقیق‌تر به آن فکر کنیم: این مسئله احتمالاً به کارگردان بستگی دارد.

نولتینگ: اوه بله، قطعاً ، خیلی زیاد. و به همین دلیل روی دیگر سکه  اینست که یاد بگیریم با هر کارگردان خاص چطور کار کنیم. من با پیت این شیوه را آموختم و اگر مجبور شوم به شیوه دیگری کار کنم، باید آن شیوه را یاد بگیرم. برای اینکه در نهایت، فیلم متعلق به کارگردان است و آنها باید به همان شیوه‌ای که لازم است کار کنند ودر حال حاضر  برای من که مدتهاست به این شیوه کار کرده‌ام مشکل است که به شیوه دیگری کار کنم و  بدانم که چطور به جایی برسم که به تصورم لازم است با فیلم به آنجا برسم.

HULLFISH: آیا الآن یک تدوین‌گر انیمیشن هستید ؟ و تصور می‌کنید که زمانی به فیلمهای واقعی بازگردید؟

نولتینگ: نکات خوشایند و جذاب زیادی در فیلمهای واقعی هست. تدوین انیمیشن یک‌جور تقلای شدید و شاق است _ خوب، من به آن “کارِ شاق” نمی‌گویم.

حدود ده سال قبل  گروهی از ما در پیکسار چهار یا پنج جشنواره فیلم ۴۸ ساعته کار کردیم. من عاشق این جشنواره‌های فیلم ۴۸‌ساعته هستم. ما یک کار ۲۴ساعته انجام دادیم و من آن را خیلی دوست داشتم. یک کار انیمیشن کردیم ، اما بیشتر کارها فیلمهای واقعی بودند، و تنها هیجان ساختن چیزی با این سرعت و اتمام آن و اینکه لازم است انقدر سریع باشی و به ایده‌ها و نظرات واکنش نشان دهی، نوعی تسکین بود و باعث ایجاد آرامش می‌شد.

من علاقه زیادی به تدوین فیلمهای واقعی دارم . اما می‌دانید که دنیای سرگرمی و نمایش چطوری است. وارد کاری می‌شوید و با افرادی در آن حوزه آشنا می‌شوید و دیگران شما را به آن صورت می‌شناسند و این دقیقاً راهی‌ست که طی می‌کنید. اما خوب، من همچنان کارهای واقعی را هم در کنار کارم ادامه می‌دهم.

HULLFISH: به نظرم این فیلها (این فیلم و فیلم Up) احساسات و عواطف زیادی دارند. در مورد تلاش برای داشتن این حس صحبت کنید ، برای داشتن احساسی که از حد نگذرد، اینکه چگونه آن را حس می‌کنید و چگونه با آن حس همراه می‌شوید. کمی در مورد اینکه این وضعیت چه تأثیری بر یک تدوین‌گر دارد، تعریف کنید.

نولتینگ: در شرایط من یعنی کار کردن با پیت، نکته‌ای که همیشه بر روی آن تأکید داشته‌ام اینست که نمی‌توان احساسات را خلق کرد. نمی‌توانی بگویی می‌خواهیم اینجای کار مخاطب گریه کند، پس این کار را با انیمیشن یا با موسیقی انجام می‌دهیم.

موضوع آنست که باید آن حس را (در فیلم) کسب کنید. موضوع آنست که از همان نخستین صحنه فیلم پایه و اساس ایجاد آن احساس را به وجود بیاورید و چیزی که من مدام به آن فکر می‌کنم اینست که : این به چه چیزی ختم می‌شود ؟ می‌خواهیم این صحنه به کجا برسد؟

در واقع بخش اولیه فیلم مهم‌تر از آن صحنه‌ایست که شما احساسات را در آن دریافت می‌کنید. به نوعی می‌توانیم بگوییم _ وظیفه‌تان را انجام داده‌اید. اگر پایه و اساس را به خوبی بنا کرده باشید، آن احساسات  خودبخود ایجاد خواهند شد، اگر در مورد ساختن یک شخصیت و لحظات واقعی و حقیقی در آن شخصیت مطمئن باشید، آن احساس خاص ایجاد خواهد شد.

HULLFISH: من با یک کارگردان و یک تهیه‌کننده‌ای کار می‌کردم و آنها همیشه می‌گفتند ” برای فیلم هزینه کن ” و بعد ” آن هزینه را دریافت کن”. حرف شما به حرف آنها شباهت دارد. باید بهای احساسی را که می‌خواهید در یک صحنه خاص” دریافت” کنید، در بخشهای قبلی فیلم پرداخت کرده باشید.

نولتینگ: و اگر این کار را نکرده باشید ، مسلماً می‌توانید کاری کنید که مردم گریه کنند، اما آیا این حس واقعی به نظر خواهد رسید؟

HULLFISH: خارج از فضای مصاحبه به موضوعی اشاره کردید که به نظرم فلسفه حقیقی پیکسار است و فلسفه هوشمندانه‌ایست که امکان استفاده از فرصت شکست را به خودتان بدهید”. کمی در این مورد برایم بگویید.

نولتینگ: پیکسار واقعاً خوش‌شانس بود که در روزهای  نخست کارش استیو جابز را داشت. او مالک آن بود و بعدها وقتی این شرکت دولتی شد ، او ۵۱ درصد از سهام را نگهداشت.

او به خطرپذیری مشهور است و کم‌کم این عقیده را در شرکت جا انداخت که کیفیت از هر چیزی مهم‌تر است _ همین کار را در شرکت Apple هم انجام داد. او فرصت شکست را به فیلم‌سازان داد. آنها می‌توانستند کاری را امتحان کنند و اگر خوب از کار درنمی‌آمد، او مسئولیتش را می‌پذیرفت و آنها می‌توانستند دوباره آن کار را امتحان کنند.

من شاهد بوده‌ام که این نتیجه در طی سالها به دست آمده است _ و به ویژه حالا که ما شرکت تثبیت‌شده‌ای هستیم _ خیلی مهم است که ساده‌انگاری نکنیم و همچنان آن را حفظ کنیم.

من این مسئله را در فیلم‌سازان جوان دیده‌ام. آنها اول ایده‌ای را مطرح می‌کنند و بعد به این فکر می‌افتند که  ” کسانی که اجازه انجام این کار را به من می‌دهند، در عوض آن از من چه می‌خواهند؟” پیدا کردن تعادل و اطمینان از اینکه بدون اینکه تمام مدت از شکست بترسید، همچنان این جریانهای خلاق را زنده و فعال نگه می‌دارید.

HULLFISH: من با سایر تدوین‌گرها هم در مورد این موضوع صحبت کرده‌ام که نمی‌توان برای خوشایند یک کارگردان کاری را تدوین کرد. نمی‌توان در اولین برشی که برای تدوین می‌دهی به خوشایند کارگردان فکر کنی. باید صحنه را به شیوه‌ای که فکر می‌کنی خواست خودت است، تدوین کنی.

نولتینگ: درست است. فکر کنم این موضوع خیلی مهم است . من این شانس را داشته‌ام که خیلی وقت است که با پیت کار می‌کنم و به نظرم می‌توانم خیلی سریع خودم را با نظراتش تطبیق دهم ، اما اگر ایده‌ای داشته باشم  یا در مورد موضوع یک صحنه مطمئن نباشم و یا اگر فکر کنم روش ارائه صحنه به گونه‌ایست که به خوبی با موضوع مورد نظر ارتباط برقرار نمی‌کند، آن وقت این آزادی را دارم که کار مورد نظرم را انجام دهم و شکست بخورم. آزادم که برای انجام کار و ساختن صحنه مورد نظر تلاش کنم.

HULLFISH: اینکه بدانی کارگردان به شما اجازه شکست خوردن می‌دهد، چه ارزشی برای یک تدوین‌گر دارد؟ چه نفعی به شما می‌رساند؟

نولتینگ: برای من این کار باعث می‌شود که مطمئن شوم که هیچ ایده‌ای کشف‌نشده باقی نمی‌ماند. اگر ایده یا نظری را از ترس اینکه ممکن است دیگران دوستش نداشته باشند، به زبان نیاورید، ممکن است ایده عالی موجود در ذهن شما از دید همگان مخفی بماند. مهم‌ترین نکته از نظر من اینست.

HULLFISH: نکته بسیار مهمی‌ست. این نکته درس بزرگی برای تمام فیلم‌سازان مبتدی اعم از تدوین‌گر، کارگردان و نویسنده است.

صحبت از نویسندگان پیش آمد شما یادداشتی را که دیوید مامت (David Mamet) مشهور خطاب به تیم نویسندگانش در فیلم The Unit نوشته بود، برایم آوردید. من آن را قبلاً دیده‌ام، اما ممکن است برای کسانی که ممکن است آن را ندیده و نخوانده باشند و یا چیزی در موردش ندانند،  قدری توضیح دهید که آن یادداشت چیست و تا چه حد بر شما تأثیر گذاشته و چگونه در زمان انجام تدوین با استفاده از آن به کارهایی که انجام می‌دهید، فکر می‌کنید؟

David Mamet
https://www.flickr.com/photos/lanskymob/

نولتینگ: آن یادداشت خیلی معروف است.

تصور می‌کنم انگیزه آن یادداشت این بود که نویسندگان فیلم The Unit تذکرهای فراوانی از عوامل اجرایی دریافت کرده بودند که از آنها می‌خواستند هه‌چیز را توضیح دهند و فکر می‌کنم این کار قدری فرایند نوشتن کار را از مسیر خود منحرف کرده بود.

حتی ممکن است نکته آن این باشد که  این مفاهیم را خودتان پیش‌بینی کنید _ سعی کنید به سوالاتی که در واقع هیچ‌کس نپرسیده، پاسخ دهید. مامت سه سوال از نویسندگان پرسیده بود و خواسته بود که در هر صحنه به این سه سوال توجه کنند:

چه کسی چه چیزی می‌خواهد؟

اگر آن را دریافت نکند چه اتفاقی می‌افتد؟

و چرا حالا؟

من این سه سوال مفید را در یادداشتی روی میزم گذاشته‌ام . اگر در صحنه‌ای سردرگم شوم و یا این سوال برایم پیش بیاید که موضوع صحنه چیست، نگاهی به این سوالها می‌اندازم و برای پیدا کردن مسیر ، از این دید به صحنه نگاه می‌کنم. اگر نتوانم پاسخ این سوالها را پیدا کنم، آنها را با نویسنده و یا کارگردان در میان می‌گذارم و سعی می‌کنم ایده اصلی مربوط به آن صحنه را دریابم.

HULLFISH: آن سوالها، چه کسی چه چیزی می‌خواهد؟ اگر آن را دریافت نکند چه اتفاقی می‌افتد؟ و چرا حالا؟ به نظر می‌رسد که واقعاً بر اساس طرح و برنامه طراحی شده‌اند. اما این سوالات چطور می‌توانند در انتخابهای بصری یا نماهای متمایزی که در تدوین استفاده میکنید و یا در نماهایی که واکنش شخصیتها و افراد را نشان می‌دهند، به شما کمک کنند؟ آیا موارد دیگری هم هستند که بیشتر ماهیت ویرایشی و تدوین داشته باشند؟

نولتینگ: متوجه منظورتان شدم، من از آنها مانند انجیل و یا مکاشفه استفاده نمی‌کنم. اگر در صحنه‌ای سردرگم شوم و بدانم که راههای زیادی برای انجام کار وجود دارد و ایده‌ها و مفاهیم فراوانی در آن صحنه وجود دارد ، به نوعی از آن سوالات برای کنترل امور و ایجاد یک نقطه اتکا برای شروع دوباره کار استفاده می‌کنم.

گاهی اوقات شلوغی و زیادی موضوعات باعث سردرگمی من می‌شود.

HULLFISH: فکر می‌کنم برای همه ما همینطور است.

نولتینگ: این سوالات به نوعی فقط راهی برای برگشتن به مسیر اصلی‌ست. ” بیایید از این زاویه به کار نگاه کنیم و حداقل چارچوبی برایش درست کنیم.”

HULLFISH: این ایده را دوست دارم. این کار تا حدی شبیه به تدوین انیمیشن که در آن کم‌وبیش  قدری در کار نویسندگی هم شرکت می‌کنید، است. به نظرتان در تدوین روایی سنتی هم ارزش دارد؟

نولتینگ: بله. دارد، اما شما هم درست می‌گویید، مطمئناً به ما کمک می‌کند، چون اگر صحنه‌ای خوب نشود، این فرصت را داریم که کل آن را بازنویسی کنیم. اما از زمان نوشتن یک صحنه تا فیلمبرداری و سپس تدوین آن قطعاً تغییراتی به صورت ناخواسته در آن ایجاد می‌شود و وقتی کارگردان  بر حسب شرایط دست به انجام کاری متفاوت از متن فیلمنامه می‎‌زند، ممکن است قدری دچار سردرگمی شود.

برای همین فکرنمی‌کنم استفاده از این سوالات، حتی در شرایط فیلمهای واقعی که محدود به فیلمهای ضبط‌شده هستید، کار بدی باشد.

HULLFISH: نکات بسیار مهم و ارزشمندی بودند. بابت این مصاحبه عالی ازت تشکر می‌کنم، کوین و متشکرم به خاطر کمکی که در ساخت یک فیلم بزرگ کردی. روح” واقعاً  سفر عالی و شگفت‌انگیزی بود.

نولتینگ: متشکرم. ممنون بابت دعوتتون.

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب 0 دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو