skip to Main Content

مصاحبه با آقای Michael Knapp کارگردان هنری در بلواسکای

درحال حاضر شغل فعلی شما در بلواسکای چیست؟

در حال حاضر به عنوان کارگردان هنری در بلواسکای مشغول فعالیت هستم. برخی از توانایی‌های من، تصویرگری، طراحی استوری‌بورد، کاراکتر دیزاین است و درک عمیق از تئوری رنگ‌ها دارم. حدود ۹ سال است که به عنوان کارگردان هنری فعالیت‌ حرفه‎‌ای خودم را دنبال می‌کنم.

از چه چیز‌هایی در این صنعت الهام می‌گیرید؟

به عنوان یک تصویرگر، همواره با کامپوزیشن فیلم (film composition) ، نورپردازی، هنر و تصویر‌های خوب الهام می‌گیرم. از رابطه بسیار نزدیک هنر و تکنولوژی بسیار خوشم می‌آید و جذبش می‌شوم و این را در طراحی پروژه ربات‌های بلواسکای نیز نشان دادم. بعدها درک کردم که احساساتم را از این طریق می‌توانم بیان کنم. از پروسه فرآیند تولید و همکاری در صنعت فیلم‌سازی بسیار لذت می‌برم.

چه کارهایی غیر از CG توجه شما را جلب می‌کند و الهام‌بخش شماست؟

اخیرا از کارهای Cartoon Saloon الهام می‌گیرم، انیمیشن زیبای Song of the Sea که بیشتر طرح‌ها و ترکیبات پیچیده‌اش مرا مجذوب خود کرده است. استفاده زیبا از بافت‌ها و اشکال، یکی از بارزترین خصوصیات این انیمیشن به حساب می‌آید. از کامیک‌های اروپایی، کتاب‌های کودکان و رمانهای گرافیکی الهام می‌گیرم. همچنین از کارهای Brian Selzick و Shaun Tan خوشم می‌آید. از دوستان و همکارانم که در استودیو بلواسکای افتخار همکاری با آنها دارم و داشته‌ام همواره الهام‌بخش من هستند. فیلم‌ها همیشه منبع عالی برای من هستند به ویژه فیلم‌های قدیمی از Ridley Scott و Spielberg از دهه‌های ۷۰ و ۸۰ و سپس انیمیشن‌های کلاسیک مانند The Secret of Nimh و Sleeping Beauty و The Iron Giant.

آیا می‌توانید به ما در درک بهتر پروسه  Color Key در سکانس‌های یک فیلم انیمیشن کمک کنید؟

خب، عوامل زیادی در برنامه‌ریزی برای Color Key در سکانس‌های انیمیشن وجود دارد. شرایطی مانند؛ زمان روز، شرایط آب‌و‌هوایی در صحنه، احساس و یا موضوعی که در صحنه وجود دارد و … همه این‌ عوامل از داستان شروع می‌شوند، یعنی یک صحنه در تلاش است که به بیننده موضوعی را منتقل کند. شخصیت‌های این داستان چه احساسی دارند؟ آیا آنها احساس تنهایی می‌کنند؟ ما به عنوان راویان داستان تلاش می‌کنیم چه چیزی را به بینندگان منتقل کنیم؟ آیا می‌خواهیم تماشاگرانمان دقیقا احساسی را که کاراکترهایمان در شات مورد نظرمان احساس می‌کنند را احساس کنند؟ آیا می‌خواهیم فاصله‌ای بین شخصیت‌های داستان و مخاطبان ایجاد کنیم؟

پاسخ به این سوالات (و بسیاری دیگر) کمک شایانی می‌کند تا درباره نحوه نورپردازی شات‌ها تصمیم بگیریم. هنگامی که نور نرمی را روی صورت کاراکتر می‌تابانیم یعنی شخصیت رمانتیکی خواهیم داشت، اگر نور مستقیم و تندوتیز از زاویه‌ بالا به کاراکتر بتابانیم معنی‌اش این است که شخصیت ظالمی داریم. اگر نیت کاراکتر روشن باشد، پس باید نوری به صورت مستقیم روی صورتش بتابانیم طوری که چشم‌هایش کاملا نمایان باشد. آیا شخصیت داستان چیزی را پنهان می‌کند؟ آیا شخصیت داستان به عنوان شکل نوری در بک تاریک خوانایی دارد؟ یا برعکس، اگر صحنه به شدت عاطفی باشد ما باید از کنتراست بیشتری در سکانس‌ استفاده کنیم. اگر می‌خواهیم یک خلق خاصی را منتقل کنیم ممکن است از یک محدوده حالت استفاده کنیم.

فرصت‌های زیادی برای سناریو‌های مختلف وجود دارد، اما هیچ جواب منطقی خاصی وجود ندارد، اما بخشی از کار من به عنوان مدیر هنری همکاری نزدیک با کارگردانان جهت ایجاد حس خوب و خلاقانه در فیلم است. ممکن است در فیلم‌ توالی‌هایی وجود داشته باشد ولی تصمیمات کاملا غیر قابل پیش‌بینی در طول فیلم یکی‌بعد از دیگری اتفاق می‌افتد.

یکی از مهمترین فاکتورهای طراحی Color Key که همیشه باید مدنظر داشته باشید این است که در ابتدا باید ساده‌سازی کنید، روابط بین کاراکترها و پس‌زمینه را با اشکال ساده مشخص کنید. این سوال را از خودتان بپرسید که نور اصلی صحنه از کدام سمت می‌تابد؟ آیا نکته‌ای در داستان وجود دارد که منبع نوری را مشخص کند؟ تابش نور کلیدی Key Light از کدام جهت است و آیا این نور کلیدی برای سراسر سکانس مورد نظر کارایی دارد؟ اگر صحنه بیرونی را نورپردازی می‌کنید، نورخورشید چه تاثیری بر روی آبجکت‌ها می‌گذارد؟ اگر صحنه داخلی است، آیا نور به صورت مستقیم روی آبجکت‌ها می‌تابد؟ و یا با تاثیر پذیری از Environment وارد صحنه داخلی می‌شود؟

پاسخ به این سوالات در مرحله Set Design به ما می‌گوید که چگونه یک صحنه را نورپردازی کنیم، بنابراین برنامه‌ریزی بسیار در این مرحله مهم است. اگر ما نورخورشید را برای ایجاد یک حالت صلح‌آمیز برای یک جنگل می‌خواهیم، باید مقدار کافی درخت در شات و یا شات‌های مورد نظر داشته باشیم. اگر صحنه در شرایط داخلی اتفاق بیافتد، ما به منابع نوری نیازمندیم تا به کمک آن منابع،  شخصیت‌های داستان را نورپردازی کنیم.

هنگامی که مباحث پایه‌ای ایجاد Color Key بیرون آمد، می‌توانیم در مرحله بعدی تصمیم بگیریم که آیا به نورهای Rim Light نیاز داریم و می‌توانیم استفاده کنیم؟ آیا به نورهای حجمی Volumetric نیاز داریم؟ چه مقدار گردوغبار در هوا وجود دارد؟ آیا ما در این پروژه از عمق میدان استفاده می‌کنیم؟ ما اعتقاد داریم که Color Keyها وظیفه دارند که با همراهی شات‌ها با یکدیگر به یک سکانس واحد بر‌سند. این امر باعث می‌شود که ما در مورد ایده‌های نورپردازی اصلی برای شات‌ها و تنظیمات روشنایی در صحنه‌ها فکر کنیم. اما اگر ما تصمیم گرفتیم نورپردازی یک شات خاص را جداکنیم، دنبال یک راه‌حلی باید باشیم که بدون آنکه مخاطب را درگیر کنیم، این کار را انجام دهیم.

آیا می‌توانید بعضی از تکنیک‌هایی که برای تمرکز و هدایت چشم‌های مخاطبان روی کاراکتر اصلی و یا اتفاقی که در صحنه اتفاق می‌افتد را برای خوانندگانمان بیان کنید؟

این اتفاق واقعا در مرحله Set Design و Set Dressing شروع می‌شود. ما مجموعه‌های خودمان را طراحی می‌کنیم حتی زمانی که کاراکترها هم وجود نداشته باشند، هم چشم شما دنبال جای مناسب در شات‌ها می‌گردد. جایگذاری کاراکترها مرحله نهایی در این پازل هستند. هنگامی که جایگاه مناسب را پیدا کنیم، بلافاصله محلی را که قرار است کاراکترها در آنجا به ایفای نقش بپردازند را نورپردازی می‌کنیم، ما از عناصری مانند درختان، صخره‌ها، مبلمان‌ها استفاده می‌کنیم تا بتوانیم چشم‌های بینندگان را به محلی که اتفاقی در حال رخ دادن است هدایت کنیم. حفظ و ایجاد تعادل در زیبایی‌شناسی بصری و جایگیری کاراکترها در هر فریم بسیار مهم است.

 

آیا سکانس و یا پروژه‌ای وجود دارد که شما به آن افتخار کنید؟

یکی از چالش‎بر‌انگیزترین و رضایت‎بخش‌ترین سکانس Pod Patch در انیمیشن Epic بود که روی آن کار کرده‌ام. ما باید یک حوضچه‌ی خیالی را به یک میدان نبرد تمام‌عیار تبدیل می‌کردیم، همه برنامه‌ریزی‌ها و به دنبال آن نورپردازی‌ها را به اتمام رساندیم، این سکانس ۸دقیقه‌ از فیلم را به خودش اختصاص داده بود، چه از بالای درختان و یا روی سطح آب‌های روان در این صحنه نور خورشید باید به آرامی به یک فضای آسمانی طوفانی تبدیل می‌شد، همه اینها درحالی اتفاق می‌افتد که در صحنه هزاران بلکه ده‌هزار کاراکتر که باید با فضای پیرامون خودشان به صورت طبیعی مچ “Mach”می‌شدند ترکیب شوند، در این سکانس کار بسیار پیچیده و سختی بود که خاطرات دلپذیری از آن در ذهنم باقی مانده است.

برای کسانی که قصد دارند برای اولین بار وارد این صنعت بشوند چه پیشنهادی دارید؟

این سوال خنده‌دار است! من هرگز به طور فعالانه در صنعت انیمیشن کاری نکردم، فرصتی به خودم دادم و فکر کردم در آن زمان بهترین انتخاب به نظر می‌رسید (پانزده سال پیش بود!) من در تمام دوران شغلی‌ام یک تصویرگر بودم، بنابراین مطمئن نیستم که بتوانم پیشنهاد و یا مشاوره‌ای بدهم، اینجا چیزی بود که آرزو کردم زودتر یاد میگرفتم – که برای من نفع زیادی داشت: ایده ای رو نداشته باشید که همه در مورد آن همه چیز را می‌دانند. ساخت انیمیشن بسیار پیچیده و سخت است و هیچ فرآیندی در این پروسه کامل نیست، همیشه به‌دنبال کارهایی باشید که بهتر و هوشمندانه باشد، یاد بگیرید و به دیگر هنرمندان نیز اعتماد کنید، فکر می‌کنم این امر هم جنبه‌های فنی و هم جنبه هنری‌ فیلم‌های انیمیشن و فیلم‌های CG را در برمی‌گیرد.

Academy Award winning director Chris Wedge, left, production designer Greg Couch, center, and art director Mike Knapp discuss the animation process behind Blue Sky Studio’s “Epic” movie, Tuesday, Aug. 13, 2013, in Greenwich, CT, which will be released on Blu-ray and DVD this August 20th from Twentieth Century Fox Home Entertainment. (Diane Bondareff/Invision for Twentieth Century Fox/AP Images)

به نظر شما، عواملی که باعث می‌شوند تا هنرمند نورپرداز در کارش موفق شود کدامند؟

نیازی به گفتن نیست، یک بحث تکنیکی و فنی وجود دارد، اما از نقطه نظر غیرفنی من، در اینجا چند نکته مهم وجود دارد که خودم در طول چندین سالی که تجربه کسب کرده‌ام کشف کردم؛ در درجه اول، توانایی دیدن شات‌ها به ساده‌ترین شکل و فرم است، به شکلی که چهارچوب شات‌ها را فقط هنرمند نورپرداز ببیند، بسیاری از نورپردازها در همان وحله اول وارد جزئیات می‌شوند و می‌خواهند هرچه سریعتر یک عکس و تصویر دیجیتالی بسیار زیبا ایجاد کنند، اما این کار اساسا اشتباه است. هنگامی که شات را در ساده‌ترین شکل کار می‌کنید، نتیجه کار نیز بسیار خوب خواهد شد. هنرمندان موفق نورپرداز، همیشه با مهارت‌های تجربی و ضرورت توجه به کوچکترین جزئیات در شات‌ها هستند که در نهایت تصویر نهایی شکل می‌گیرد.  مانند؛ چرا نور در لبه‌های فریم منعکس می‌شود، نور منعکس شده توسط یک سطح فلزی چه نتیجه‌ای دارد. در فیلم‌های انیمیشن ما، رئال ساختن معنایی ندارد، بهتر است اسمش را “طبیعت‌گرایی” یا همان Naturalism بگذاریم. اگر شات شما هم از لحاظ احساسی و هم از لحاظ نورپردازی خوب باشد، بیشتر از رئالیسم، خالص و قانع‌کننده خواهد بود. این امر با درک روایت بصری داستان و درک جزئیات به کمکتان می‌آید و کمک می‌کند تا احساس هر شات را به خوبی منتقل کنید. همچنین فکر می‌کنم موفق‌ترین هنرمندان، باید توانایی ارتباط‌گیری خوبی داشته باشند. آنها باید بتوانند یادداشت‌های خلاقانه را به شیوه‌ای جذاب با ذهن و روح‌شان جذب کنند.

در همین زمینه: نورپردازی پروژه انیمیشن

 

این مطلب 0 دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو