skip to Main Content

هیپنوتیزم در انیمیشن

ما اغلب باگز بانی را در حالتی داریم که وقتی شکارچی “المر فاد“( Elmer Fudd)در حال زمزمه “خیلی خیلی آروم باش، من دارم خرگوش میزنم” به صحنه وارد می شود‌، به کار خودش مشغول است‌. باگز بالای سر المر با بی‌خیالی پرسه میزند وقتی المر با وسواس خاصی تفنگش را به سوراخ لانه خرگوش نشانه رفته‌. از او می‌پرسد : “چه خبر دوکی جون ؟” (دکتر جون) که المر در جواب می‌گوید‌: “دارم خرگوش میزنم”.

باگز به پرسیدن سوالهای متوالی که پاسخهایی مشخص و واضح دارند ادامه می‌دهد‌: اون یه کت خاکستری شبیه این داره‌؟ و یه دم پرزدار شبیه این‌؟ و گوش های دراز شبیه این‌؟ المر در پاسخ به سوال هایی که هر لحظه هیجان انگیزتر میشوند میگوید‌: “بله” …پس باگز خیلی عادی میگوید‌: “من ندیدمش” و قدم زنان دور می‌شود‌. بعد چیز جالبی اتفاق می‌افتد‌. المر تکانی به خودش می‌دهد و انگار از حالتی خلسه مانند بیدار شده باشد می‌گوید : “اون خرگوش بود !” و تعقیب را آغاز می کند‌. بیایید نگاهی بیندازیم به کاری که باگز انجام داد تا المر را هیپنوتیزم کند‌.‌ اولین کاری که می‌کند بهره برداری از همان اطلاعاتی است که خود شخص ارائه می‌کند‌. باگز قبول دارد که المر در حال شکار خرگوش است‌.

این مسئله باعث ترس او نمی‌شود . در واقع او جهت رسیدن به هدف دومش از آن استفاده می‌کند‌. باگز قدرت‌ تفکر را از المر می‌گیرد‌. به عبارت دیگر اینکه شکار با پای خود به نزد شکارچی برود و از او بپرسد دارد چه می‌کند وضعیت نرمالی نیست‌. این وضعیتی بسیار گیج کننده است‌. پس باگز این‌چنین المر را گیج می‌کند‌. اگر می‌خواهید گیج نشوید مجبورید به داخل بروید و درک بهتری از وضعیت پیدا کنید‌. حالا المر برای مسحور شدن آماده و مهیا است. سپس باگز سوالاتی را می‌پرسد که پاسخشان ردیفی از “بله”‌ ها‌ست‌. اینها سوالات مشخصی است که همه به یک بله منتهی می‌شوند‌.

سوالاتی که ضمیر ناخودآگاه را به کار می‌اندازد‌‌. جستجوهایی که مغز در تلاش برای یافتن پاسخ از میان خاطرات و حافظه‌اش انجام می‌دهد‌. این امر منجر می‌شود شخص از درون بیشتر به حالت خلسه فرو برود‌.

 

 این تنها صحنه‌ای نیست که باگز کسی را هیپنوتیزم می‌کند‌. در (خرگوش جزیره دیوانگان) Wackiki Wabbit باگز به همراه دو مسافر دیگر از غرق شدن کشتی جان سالم به در برده و در جزیره‌ای گیر افتاده‌اند‌. وقتی بالاخره یک کشتی سر میرسد به آن دو نفر تاکید می‌کند که سوار شوند و حتی با آنها دست داده و سفر به خیر هم می‌گوید ولی در آخرین لحظه قبل از اینکه آنها سوار شوند خود سوار بر کشتی شده و آنها را تنها در جزیره رها می‌کند.

میر‌توحیدرضوی

من عاشق انیمیشن هستم و در همین زمینه هم در پراگ مشغول به کار هستم. بیش از 10 سال هست که از تامین محتوی و انتشار مطالب و تجارب مرتبط با انیمیشن در پویانما و مدیریتِ اون به همراه برادرم لذت می‌بریم. من رو میتونید در اینستاگرام پیدا کنید. لینک‌های مرتبط همین پایین هست:

این مطلب 0 دیدگاه دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
جستجو